خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

جام جهانی به آخر میرسد

نه آرژانتین و نه برزیل و نه آلمان.انگار ((پل))هشت پای پیشگویی آلمانی از تمام کارشناسان .کارشناسانه تر به این جام نظر داشت .پل قهرمانی اسپانیا را پیشگویی کرده که الان تمام طرفداران آرژانتین و برزیل هم طرفدار اسپانیا هستند که با ۷ بازیکن از بارسلونای محبوب فوتبالی ناب ارائه میدهد و ما هم طرفدار اسپانیا میمانیم.

تو این هفته ۵ روز کشیک بودم.و کشیک های شلوغ اساسی

۱-خوابت میاد دکتر:

شب تا صبح مریض داشتیم و بین مریض ها چند دقیقه ای چرت میزدم.ساعت ۷ صبح یه مرده اومده با سرماخوردگی.میگه دکتر خوابت میاد انگار؟میگم اره خیلی شلوغه بوده.میگه:ای بابا این همه پول دولت بهتون میده بازم خوابتون میاد؟و من به ۵ ماه شیفت دادن با ساعتی ۴۵۰۰تومان که تا امروز حتی یک ریالشم ندادن هنوز می اندیشم

۲-یه معجزه کوچولو

یه پدر مادر جوان .ساعت ۲ شب با وحشت تمام و گریه توی اورژانس میدوند و من تنها چیزی که متوجه میشوم اینه که پدر و مادره با گریه و فریاد میگن توی چشم دختر ۵ ماهشون سیخ رفته.بچه را میگیرم چشمش بسته و متورم به آرومی با چراغ قوه چشمشو میبیتنم .مردمک سالمه و به نور پاسخ میده.خونریزی نداره و ورود سیخ به چشم با عث زخم پلک پایین شده.پدر مادرش باور نمیکنند که چشم بچشون سالمه و مدام می پرسن مگه میشه؟پدره میگه من خودم سیخ را از چشمش در آوردم

۳-نقشه زیرکانه

باید این بچه کوچولو را میفرستادم بیمارستانی که مرکز چشم پزشکی داشته باشه تا پشت دستگاه چششمشو ببیند.ولی آمبولانس ها به دلیل شلوغی هر دوتاشون مریض برده بودند.ساعت 3 شب بود هیچ آژانسی هم پیدا نشد که این بیچاره ها را ببره بیمارستان.در همین حین یه آقا زنشو به دلیل کمردرد شدید آورده بود اوژانس.مرفین-دیکلوفناک-متوکاربامول_و....هیچکدوم فایده نداشت و خانمه فقط جیغ میزد که درد دارم و شوهرش هم به ما گیر میداد گه چرا خوب نمیشه.در همین حین پرستارمون گفت دکتر این مرده با زنش دعوا کرده و در اصل زنه چیزیش نیست داره از لج شوهرش این کا را را میکنه.آقاهه اومد گفت .خانمم خوب نمیشه میخوام ببرمش بیمارستان و ناگهان یه نقشه به ذهنم رسید.گفتم :اره حتمان ببر عکس یا سونو بگیرند....و حالا که میری این زن و شوهر را هم ببر بچشون گناه داره .چشمشو ببینن

۴-داماد نمونه:

پسر ۱۸ ساله به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی را آوردند توی اورژانس از شدت بوی مشروب نمیشه نزدیکش رفت.خواب الوده.سرم وصل میکنیم و اقدامات اولیه .همراهاش مدام میگن خوب میشه .میگم باید بمونه .میگن نمیشه دکتر این امشب عروسیشه.دارم شاخ در میارم.میگم این که ۱۸ سالشه.تازه مگه کسی که عروسیشه اینقدر زهرماری میخوره.۱۱۰ آمده برای صورت جلسه.همراهاش میگن سرکار هولوی نشسته خورده مسموم شده.از من میپرسه میگم چی بگم آنکه عیان است چه حاجت به بیان است.کم کم داره حالش خوب میشه.میپرسم چقدر خوردی؟میگه خیلی .

میگم  امشب عروسیته؟میگه اره میایی دکتر؟میگم نه قربان لطفتون.

۵-آخرش منو میکشید

یه پیرزن با دل درد و اسهال و استفراغ مراجعه کرده براش سرم و آمپول می نویسم.پرستارمون میخواد براش سرم وصل کنه.پیرزنه داره اشهد میخونه و مدام به پسرش بد و بیراه میگه:من میمیرم .من تا بحال دکتر نیومدم.میخوایی بکشید منو.پسرش میگه ببخشید دکتر.ماردرم تا بحال سرم نزده و خیلی میترسه.سرمش تمام میشه .میگم مادر دیدی نمردی.میگه شانش آوردم ولی آخرشم شماها منو میکشید و اشاره به برانول دستش میکنه.

۶-فرصتی برای خواب

یه پیرمرده به دلیل سقوط از ارتفاع((افتادن از روی الاغش))آمده اورژانس .شرح حال میگیرم و معاینه .مشکلی نداره براش یه داروی مختصر مینویسم.میره بیرون مطب میشینه و پسرش میره داروخانه دارو بگیره.یکباره صدای کمک میاد میام از اتاقم بیرون دونفر پیرمرده که کف سالن افتاده را دارن بلند میکنن.دکتر این حالش بده داره میمیره.میارنش تو اتاق رو تخت می زارن.بلند میشه میشینه.میگم چی شد افتادی کف سالن؟میگه :هیچی خودم خوابیدم.گفتم تاپسره میاد یکم اینجا دراز بکشم هواش خنکه

نتیجه گیری:

از اون روز که بنزین سهمیه بندی شده من فکر میکنم معرفت مردم هم کم شده

تازگی ها جای بنزین تموم کرده ماشینتون؟



نظرات 10 + ارسال نظر
حمید شنبه 19 تیر 1389 ساعت 16:13 http://hamidonline.blogsky.com/

خسته نباشی دکتر
بهتر که المان حذف شد.اصلا قشنگ بازی نمی کنه
ولی ارژانتین و ایتالیا خیلی حیف شد
همیشه تنت سالم باشه دکتر

شلیر شنبه 19 تیر 1389 ساعت 21:48 http://aryadeni.persianblog.ir

خسته نباشین کارتون خیلی سخته. یه زمانی منم مثل نود درصد بچه های ایرونی آرزو داشتم پزشک بشم ولی مثل اینکه قراره شیمیدان بشم. موفق باشین

دانا یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 00:06

خسته نباشی دکترجون...یه سیب گاز بزن...

من(رها)! یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 02:15

همه رو خوندم هیچی بیشتر از۴۵۰۰نظرم رو جلب نکرد!
به مرگ من! یعنی شما درآمدتون اینطوریه؟؟!
یعنی از بچگی به ما می گفتم دکتر بشی توش خیلی پوله همه کشک بود!!!
البته ما که کلا گفتیم نچ!
ولی خدایی خیلی درد داره هااااااااااا اون همه شب بیداری و درس و کوفت و اینا!!! آخرش همین !!! من جای شما بودم دیونه می شدم دوووووووووور از جووووووووووووووووووووووون شمااااااااااااااااااا
البته ان شاالله یه چند سال دیگه دیونرم می شم!!!

بیمــار آخری خیلی جالب بود!! از همونـایی که حوصله ی آدمو سر می برن!!!
مرسی از مطلب جذابتـون. بازم از این دست بنویسید.

لعیا دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 00:03 http://barunak.blogfa.com

سلام
نمی گم خسته نباشی...میگم شاد باشید!
خوبی؟!
الان از اینکه دوستام تنهام گذاشتن رسیدم اینجا....!
خیلی اتفاقهااااای جالب و باحالین!
اینم یه پشت صحنه محشره از عمو دکترهای لبخند به لب!

آقا اجازه ؟ دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 15:33 http://rasoolpapaei.blogfa.com/

بابک سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 23:12 http://babaktaherraftar.blogfa.com

دکتر عجب پست با حالی بود....
خدا واقعا رحم کرد برای بچه کوچولو....
عجب دامادی بود...۱۱۰ رو چی کار کردن

بنده خدا یه گزارش نوشت رفت کاری باهاش نداشت
واقعا من برای هر کی تعریف کردم فقط تعجب میکرد
یه معجزه کوچولو بود دیگه

عاطفه شنبه 2 مرداد 1389 ساعت 18:08

ای جانم
چقدر آدم از بی انصافی بعضیا دلش میگیره (اشاره به مورد 1)

ناشناس دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 16:18

موفق باشید، یه سوال؟
مرکز درمانی میتونه از پذیرش فردی که الکل مصرف کرده خودداری کنه؟ بیمارستان به پلیس گزارش میده؟ در صورت اطلاع پلیس جرمش چیه؟

نه نمیتونه
ولی اگه پلیس بگیره جریمه و شلاق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد