خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

زنان عشایر

بیمارستانی که من کار میکنم تو تابستانها به دلیل کوچ عشایر به این منطقه مراجعان زیادی از عشایر دارد.

عشایر و مخصوصا زنان عشایر در ایران از مظلوم ترین-سخت کوش ترین و اصیل ترین مردمان این سرزمین هستند.که هنوز هم مانند سابق در حفظ سنت ها و سبک زندگی خود کوشا هستند .گرچه کمک ها ی به اینها شده ولی اگر این سنت ها و این فرهنک بکر.از کوچ و ییلاق تا تهیه غذا و سبک زندگی و صنایع دستی در هر کشوری بود علاوه بر ایجاد جاذبه توریستی و شناخت این فرهنک و نوع زندگی به جهانیان .خود دولت هم در جهت پاسداشت و حفظ این سنت های معنوی از هیچ کوششی دریغ نمیکرد((دیشب اخبار خبر از برگزاری جشنواره میمون ها در تایلند         می داد.که تایلندی ها به توجه به اهمیت میمون ها در صنعت گردشگری این کشور هر سال جشنواره ای برگزار میکنند که در ان از میمونها با انواع غذا ها پذیرایی میشود))و من فقط تاسف میخورم وقتی این اخبار را می شنوم

و اما در مورد عشایر و از دید پزشکی:

1-زنان عشایر به دلیل سختی کار که همپای مردان کار میکنند و علاوه بر ان وظیفه بچه داری و پخت غذا و تولیدات صنایع دستی و غیره .اکثرا دبه طرز وحشتناکی شکسته و پیر میزنند .مثلا زنی که فکر میکنی 50 ساله است حداکثر 20-25 سال سن دارد

2- زنان عشایر تحمل عجیبی نسبت به درد دارند.یک مورد بود زنی از عشایر را آورده بودند به دلیل زمین خوردگی .عکس گرفتیم شکستگی ران داشت ازش پرسیدم درد نداری ؟گفت:دارم و نه انقدر زیاد.

3-زنان عشایر در سن پایین ازدواج میکنند و این مسئله هم از نظر سلامت جسمی تاثیر بدی بر سیستم بدنی آنها میگذارد و اکثرا هم بچه های پشت سر هم یا شیر به شیر

4-زایمانهای زنان عشایر اکثرا در چادر انجام میشود یا انقدر دیر به اورژانس میرسند که زایمان در راه انجام شده و من همیشه به این فکر میکنم که بقیه با هزاران نوع مراقبت و متخصص و انواع اقسام سونوگرافی و در بهترین بیمارستانهای خصوصی آخرش هم یا یه بچه لاغر مردنی و سزارینی به دنیا میاورند و اینها در بی امکاناتی مطلق و یه نوزاد تپل و کاش میدیدی این نوزادان عشایر را

5- صبح زود یه زن جوان با یه نوزاد در بغل و یه پیرزن و یک پیر مرد آمدند تو اتاقم تو بیمارستان.مرده گفت میخواهیم واکسن بچه را بزنیم تازه به دنیا آمده.با تعجب گفتم تو بیمارستان ما؟

گفت :نه خونه


گفتند:هم راه دور بود و مادر نوزاد با مظلومیتی مثال زدنی گفت .نخواستیم بابا بزرگ بچه را هم شب بیدار کنیم

6-یکی بهترین و زیباترین خاطره من از پزشکی:یه پیرزن عشایر نیمه شب آوردند که به خود از درد میپیچید .گفتند چند روزه درد داره بهتر نشد آوردیم.معاینه کردم.احتمکال سنگ کلیه بود.دارو نوشتم.بعد چند دقیقه که رفتم بالا سر مریض .دردش آروم شده بود .پیرزنه دستم بوسید.و با زبان محلی گفت:دردت منه سرم دکتر داشتم ایمردم از درد


این بود ادای دینی به یکی از مظلوم ترین و سخت کوش ترین اقشار جامعه ایران :زنان عشایر

امید دارم آنان که درد فرهنگ این کشور را دارند و دستی در قدرت و مسئولیت یا زبانی گویا برای گفتن در جهت حفظ و پاسداشت فرهنگ این قوم و شناسایی آن به جهانیان کوشا باشند

نظرات 20 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 17:43

در مورد شماره 6 : یکی از بهترین لحظات دکترها همینه که قدر کارشون فقط با یه تشکر دونسته بشه تشکری که از ته دل یه مریض درمونده باشه که تونسته باشی دردش رو تشخیص بدی و آرومش کنی...خسته نباشید

دلژین سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 17:44 http://drdeljeen.com

در مورد شماره 6 : یکی از بهترین لحظات دکترها همینه که قدر کارشون فقط با یه تشکر دونسته بشه تشکری که از ته دل یه مریض درمونده باشه که تونسته باشی دردش رو تشخیص بدی و آرومش کنی...خسته نباشید

درسته
ولی داره حرمت پزشکا تو جامعه ما از بین میرود

بارون سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 18:43

چه جالبه که میتونید عاشق کشورتون باشید. دلم نمیخواد از ایران برم. ولی روز به روز بیشتر از خودش و آدمهاش بدم میاد. مخصوصا از پایتختش.

من عاشق ایرانم
ولی من هم خسته هستم
و در پی راهی برای رفتن از سرزمینی که دوستش دارم

الناز چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 00:10 http://www.e1naz.blogfa.com

چه حس قشنگی!

من(رها)! چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 00:27

جالبه همه دوست دارن از این کشور برن!!!
ببخشید کامنتارو خوندم!!!
مورد ۶ فوق العاده بود خیلی خیلی خیلی زیبا....
ولی همه بچه های سزارینی هم لاغرمردنی نیستنا!!!:(!!! دی
خخخ!!!
درا تو وبایی که برای ذؤشکاست اکثرا مریضاتون انقىر بهتون بی احترامی می کنن!!! باور کنیى تو شهى ما هنوؤه هنوؤه ىکتر یه جایطاه خیلی خیلی خاص داره!!!!دی!!!

دیادیا بوریا چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 00:30 http://verach.blogfa.com

دکتر واقعا پست جالبی بود...
همیشه ارزوم بود یه روزی تو ایران همچین جایی کار کنم و ادای دینی کرده باشم

ترانه چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 20:45

دلم برای ایران به درد اومد تنهاش نذارین

فرشته جمعه 12 آذر 1389 ساعت 01:38

خیلی بدیدچندبارسوال کردم خواهرزاده تون چی قبول شدنگفتید..خودتون گفتیدمی گید

قبول شد دیگه مگه نگفتم

دکتر ارنست جمعه 12 آذر 1389 ساعت 17:33 http://drernest.persianblog.ir

مرسی از پست قشنگتون. واینکه حرمت پزشکا داره ازبین میره کاملا باهاتون موافقم.

[ بدون نام ] شنبه 13 آذر 1389 ساعت 17:53

سلام
وبلاگتون خواندنی است فقط اگه میشه قالب وبلاگتون را عوض کنید لطفا

تازه عوض کردم
امروز قالب جدیدو رونمایی کردیم

خط سوم دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 13:02

توی مسیر سفر گاها؛ بهشون برخوردیم
عاشق اون سادگی وصمیمیتشون ام
خیلی دلم میخواد برم زیر چادرهای سیاهشون ماست ونون محلی بخورم

ایشالله قسمت بشه
اردیبهش بیا برو بازفت تو چهارمحال
زمانیه که عشایر از کوچ بر میگدرند

عارفه سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 00:07 http://arefe.persianblog.ir

مگه خبر ندارین که لبنان به کمک دولت ما نیازمند تره!!!!!!!!!!!!!

نه

عارفه چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 20:17 http://arefe.persianblog.ir

پس بدونید که تو لبنان (اخیرا که رفتم و دیدم) مردم به زیبا بودن کشورشون خیلی حساس هستند و جنگهای اخیر کمی! به این زیبایی لطمه زده و ما
موظف هستیم به جای اینکه مردم مملکتمون رااز فقر و نبود امکانات نجات بدیم ,پولمون را خرج رفاه بیشتر لبنان و... بکنیم!

منا پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 15:52

اخییییی. چه مردم ساده و سخت کوشی. مرسی از شما و امثال شما که با جون و دل بهشون میرسید.

خواهش میکنم

منا پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 15:55

راستی راجع به لبنان یه چیزی تعریف کنم.
اخیرا یکی از دوستان برای کار به یکی از کشورهای اروپایی رفته بوده. اونجا با دوتا لبنانی برخورد میکنه و فکر میکنه اونا هم واسه کار اومدن
بعد کاشف به عمل میاد که اونا واسه تفریح اومدن و کلی دارن خوش میگذرونن.
این دوست ما هم خجالت میکشه بگه واسه کار رفته و میگه منم واسه تفریح اومدم.
ببین با پولای ما چه عشق و حالی میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اسما جمعه 19 آذر 1389 ساعت 16:13 http://shayadiman.blogfa.com/

سلام . شما سردرد نمی گیری اینقد ریز بین و منتقدین ؟ اوه اینهمه مریض میان پیشتون !

سرود دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 15:59

salam man kheyli lezat bordam az dast neveshtehatoon man ye dokhtare bakhtiyariyam va eftekhar mikonam va khoshhal shodam ke ba yek pezeshke ensan doost ashna shodam....movafagh bashin

نرگس سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 20:03 http://kho0namo0n.blogfa.com

عجب که چشم بیداری نست و گر هست خود را به خواب زده ست..

زهرا چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 14:41 http://www.didar1388.blogfa.com

وقتی دستتون رو بوسید گریتون نگرفت؟
خوش به حالتون

ُُُُِMedical Student Term2 پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 20:12

خانم دکتر بسیار متشکرم این خاطرات شما حسابی یه درد تحقیق تنظیمم خورد!

استاد حسابی اصرار داشت راجع به سختی زایمان عشایر اضافه کنم ولی موضوعی نیست که خیلی رایج باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد