خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

یک روز در مرکز ترک اعتیاد

من یه مرکز ترک اعتیاد کار میکنم

البته به دلایلی به خودم مرکز ترک اعتیاد ندادند .گرچه این مراکز خصوصی هست و برای کار خصوصی اگر تو شرایط داشته باشی(پزشک باشی-دوره های ترک اعتیاد گذرانده باشی و سابقه کار )هیچ منع قانونی نیست ولی ....تو یه پست قبلا دلیلشو توضیح دادم بگذریم

نیمی از مراجعان مراکز و یا شاید هم بیشتر معتادانی هستند که از این طرف می آیند برای ترک ثبت نام و پرونده تشکیل میدهند و...و دارو میگیرند و از در مرکز خارج نشده دارو ها را میفروشند و مواد تهیه میکنند.گروهی هم مواقعی که دچار بی پولی میشوند و یا آزمایشی دارند و..ناگهان تصمیم به ترک گرفته و چند روز به مراکز میآیند و دارو میگیرند و بعد دوباره روز از نوع و روزگار از نوع

و تعدادی هم به قصد ترک می آیند

دیروز دو مورد برای ترک داشتیم که واقعا اعصابم خرد شده.

1- یه پسر 16 ساله که تزریقی بود و میگفت  دو ساله هروئین شروع کرده.هنوز معصومیت کودکانه از چهره اش میبارید.بهش گفتم آستینهایت را بالا بزن.دستش پر بود از جای تزریق های ناشیانه.و مادرش مدام میگفت پول نداریم شما باید کمکش کنی.

بهش گفتم خانم این دو ساله تزریق میکنه چرا شما کمکش نکردی؟

دو سال چشمهاتو بستی به امید خدا رهاش کردی حالا که دست به دزدی وسایل منزل زده تازه یادت افتاده که باید کمکش کنی؟

گفتم من کمکش میکنم .سفارش میکنم هزینه هم کمتر بگیرن ازش ولی شما مسئولی و باید سرزنش بشی نه این بچه؟

میگه دکتر یه چیز بدهکار هم شدم .مگه من گفتم تزریق کن اصلا به من چه تزریق کنه تا بمیره

میگم:تو که یه ذره دلت به حال بچه ات نمیسوزه انتظار داری دیگران کمکش کنن

میبینم فایده ای نداره با این مادر بی مسئولیت سر و کله زدن.یکم با خوده پسره حرف میزنم .دارو براش مینویسم برای 3 روز که دوباره بیاد ببیتنیم چیکار براش میکنیم

2-یه زن اومده برا ترک.میگه شوهرم معتادم کرده و مصرفم خیلی بالاست یه بچه 1 ماهه هم دارم

کمکم کنید.

نمیدونم دلم به حال خودش بسوزه

دلم به حال اون طفل معصوم یک ماهه

یا تنفر از شوهری که اونو معتاد کرده والان هم میگه میخوایی بری ترک که مردم بشناسنت و آبروی منو ببری؟

3-یک مورد امیدوار کننده هم داریم دیگه پیرمردی که نزدیک 50 سال مواد مصرف کرده و الان 4 ماهه که ترک کرده و هر هفته میاد که من ببینمش و به قول خودش این جونا ببیندش شاید یه ذره به غیرتشون بر بخوره

4- و یه زن که شوهرش و دو تا برادراشو برای ترک میاره و با هزاران امید و دقت پیگیر کارشون و مراقبشونو و خوشبختانه کار ترک و درمانشون هم خیلی خوب پیش میره




نظرات 30 + ارسال نظر
من(رها)!چ یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 12:22

چه زندگی های سردی
چقدر نا امید کننده
چقدر سخت
چقدر رنج آور
چقدر اعصاب خورد کننده
چقدر...
.
.
.
.
ما هم که دیگه نمی گیم دیشب آپ فرمودیم!!!هاهاها!!!
.
.
ببخشید من اشک و آهم زیاد نمی شه طولانی باشه!!!

سلام
مرسی
ما هم نمیگیم دیشب رویت فرمودیم

من(رها)! یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 12:22

اول شدم!!!

ناهید کوچولوو یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 12:51 http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

وقتی این مطالب رو میخونم دیگه اعصابم داغون میشه
تا چند ساعت همش تو فکرشون هستم
خدایا کمکشون کن

آنی یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 14:54 http://www.proshat.blogsky.com

یه دوستی دارم که هم تحصیلکرده است و هم خیلی دختر خوب و باشخصیتیه و هم بسیار زیبا. متاسفانه پدر و برادرش معتاد هستند، کلی برام درد دل می کنه، همین هفته پیش برادرش اومده کمدش رو شکسته و دوربینش رو که کلی عکس توشه برداشته برده، خلاصه وضعیت خیلی بدیه، خانواده آدمای معتاد بیشتر از هر کسی عذاب می کشند . همیشه دلم پیششه، کاش یه طوری می شد که درمانشون قطعی بشه، چندین بار خواستند که ترکشون بدن ولی باز برمی گردن
خیلی وحشتناکه

واقعا ترک کردن و نرک دادن سخته
منتها باید اول فرد از نظر روانی برای ترک اماده باشه
و خودش بخواد ترک کنه
نه با زور و اجبار

دریا یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 14:59

موفق باشی
جالب بود

شیما یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 15:39

سلام من برگشتم
دلم برای وبلاگتون تنگ شده بود این درس لعنتی یه هفته ای میشه پای ما رو از اینترنت بریده(البته احساس میکنم سالهاست نیومدم نت)
ما هم معتاد اینترنتیم شما اینترنت هم ترک میدین؟

نه چون خودم هم معتاده اینترنتم

دلژین یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 18:11 http://drdeljeen.com

خیلی باید سخت باشه توی این مراکز کار کردن...

عذاب آور

فریبرز یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 19:29

سلام دکترجان ممنون به خاطر راهنماییت..خبر داری وبلاگه خاطرات پزشک قانونی پست آخرشو گذاشت خیلی ناراحت شدم با اینکه این دنیا مجازیه ولی..... امیدوارم هرجا هست موفق باشه...امیدوارم تورو تو این دنیای مجازی ازدست ندیم

امیدوارم ارش موفق باشه
جسارت او و قلمش بینظیر بود

مهتاب زاهدی یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 20:31 http://mohandesakele.mihanblog.com

ایشالله خدا کمک کنه اونایی که واقعاْ قصد ترک دارن موفق بشن. بقیه هم ایشالله بهشون اراده ی ترک بده.

آوا یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 21:12

چه زود و بی مقدمه و بی خداحافظی رفتید
دلم تنگ شده براتون .......... به هر حال ........
موفق باشید

رز یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 21:18 http:////http://nimeyepenhanerose.persianblog.ir/

سلام
شما پزشک خیلی خاصی هستید و شخصیت شما برای من جالبه. اکثر پزشکان دوست دارند در جاهای لوکس و شیک کار کنند که با آد م های با کلاس سر و کار داشته باشند. اما ترجیح شما کار کردن با پایین ترین طبقات اجتماع است. انگار رسالتی بر دوشتون احساس می کنید. به خاطر این انتخاب تحسینتون میکنم و براتون ارزوی موفقیت دارم..

مرسی

دیادیا بوریا یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 21:32 http://verach.blogfa.com

سلام دکتر جان
عجب دنیایی هست دکتر.....
من فکر کنم یه روز هم نمی تونستم تو این مراکز کار کنم
خداقوت

The GiRL یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 21:42 http://www.lifeme.blogsky.com

از اینا می پرسین چرا معتاد شدن ؟
از نادانی یا چیز دیگه

اره
صدها دلیل داره
فقر
بی سوادی
افسردگی
اجتماع
فرهنگ
خانواده
و.......

منا یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 23:45

ادم دلش میگیره.

کاش یه روزی رو ببینیم که شما دکترای ترک اعتیاد و زندان بیکار شدید و فقط تو مطب مگس میپرونید.

ایشالله

یه سیب تنها یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 23:54

منم خیلی زمینشو دارم دکتر...باور کن اگه یه مامان مثل مامان این پسره داشتم تا حالا ۱۰۰ دفعه over dose کرده بودم..مرده بودم ! انقدر سیگار دوست دارم...تا حالا چند دفعه خواستم برم سیگار بخرم روم نشده !
اصلا روانی سیگار برگم...خیلی باحاله
بعضی وقتا این پسرای انگل دانشگاهمون رو می بینم یه گوشه جمع شدن سیگار می کشن..انقدر دلم می خواد !

دکتر تورو خدا زودتر این تخصص روانپزشکی تو بگیر....!

ای بابا
مخلصیم
ولی یه سیگار بکش
تجربه کن
شیشه ای نشی

تو این مغازه اونقدر همه سیگار میکشند اوایل حالت تهوع و سردرد میگرفتیم الآن فکر کنم ما هم معتاد شدیم اگر نکشند سردرد میگیریم

یه تابلو بزن ممنوعه جان مادرتون

کافر مسلمان دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 02:18 http://www.kafaremosalman.blogfa.com

من فکر می کردم...
شغل من...
اعصاب خوردی داره...
نگو شغل شما...
بدتره...
هر چند که...
انگاری...
یه جورایی...
بهم مربوطیم...
در هر حال...
خدا یه صبری...
بهتون بده...
به ما که نداد...

شهناز دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 09:21

سلام دکتر جان بهترین دعاها و آرزوها رو براتون دارم انشااله که همیشه سلامت و در زندگی شاد و موفق باشی و دعای خیر همه همراهتون باشه .زندگی کن و لبخند بزن بخاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند.

مرسی همچنین

منجوق دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 10:50 http://manjoogh.blogfa.com/

دکتر جون مواظب خودت باش
دوست من تو مرکز ترک اعتیاد راه آهن کار میکرد
می گفت یه مریض داشتیم که مثبت هم بود. هر وقت عصبانی میشد تهدید میکرد: گازتون میگیرما!!
ولی به نظر من هیچ معتادی نمی تونه هرگز ترک کنه
درست نمی گم؟ شاید یک در میلیون

ترک میکنند
ولی تو ترک موندن سخته

آوا دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 12:09

شما دلخوری از من ؟
حتی جوابمم ندادی
باشه دیگه نمیام ببخشید

سلام
مخلصم
ببخشید
نه به خاطر چی؟
بعضی کامنتها نیاز به جواب ندارند و خود گویا هستند
به هر حال ببخشید

آوا دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 14:07

بله گویاست من دیر متوجه شدم
یا حق

شازده خانم دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 17:26 http://tehransaate5.blogsky.com/

دکترجان به خاطر "سیب تنها " هم که شده یک مطب باز کنید.مجوزش پای من.جوونهای مردم دارن از دست میرن....راستی وبلاگ جدیدم افتتاح شد

سلام
مبارکه چشمl

سایه سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 01:17

شما خیلی دکتر خوبی هستین
خدا خیرتون بده
انشالله که همیشه خوشبخت و شاد باشین

بلندترین سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 02:37 http://www.bolandtarin.blogfa.com

گاهی بعضی چیزها خیلی تلخ تر از اونیه که تو حتی بخوای بگی چقدر تلخ

مستوره سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 08:45

سلام
از این همه ماجرا و سر و کله زدن با این جور آدما خسته نباشین.
توی مراکز ترک اعتیاد کلاسها یا مشاوره هایی برای اطرافیان و خانواده معتاد هم می زارن؟

اره

نرگس سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 14:00 http://www.kho0namo0n.blogfa.com

احسنت به این خانمه و همتش

اره
کم پیدا میشه

بهار پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 01:43 http://dokhtaretahtaghari.blogfa.com

مادر!
مادر!
بس عظیم است مفهوم مادر.
بعضی ها این لغت را نجس می کنند.
بچه ی ۱۶ ساله ی تزریقی.
عمق فاجعه.
مادران واقعی دق می کنند و این...
خدایا. خودت بگو...این ها مادرند؟ و بهشت پاکَت زیر پایشان؟!!

نیره یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:36 http://salimi.blogfa.com/

ما یه همسایه ای داشتیم که معتاد بود و پسر 16 ساله اش رو هم آلوده کرده بود. حالا شکر خدا هردوشون ترک کردن.

انفرادی(آقای سین) یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 20:59 http://enferadi0098.blogsky.com

شخصیت جالبی داری دکتر
وقت کردی به من هم سر بزن

نسترن سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 11:25 http://mosafere88man.blogfa.com

بابا هر جا می ریم همش بدبختیه که !!!‌رفتم شکنج های زندان رو خوندم الان اومدم اینجا دارم از اعتیاد و بدبختی و بچه های کانون می خونم خسته شدم مگه چقدر کشش دارم آخه!!!! چقدررررررررررر دلم گرفتههههههههههه
کی این مملکت درست می شه کی !!!! اگه فرصت داشتی یکی از دوستام از جیب شوهرش یه برگه پیدا کرده که نشون می ده متادون مصرف می کنه !!!‌دقیقا می گی متادون چیه عوارضش چیه طلاق بگیره چی کار کنه این دختر بدبخت هم تحصیل کرده است هم آدم حسابی اصلا هم با معتاد جماعت برخورد نداشته یه بچه ۳ ساله هم دارن

متادون دارویی که برای ترک اعتیاد استفاده میشه
البته استفاده خودسرانه هم داره که زیر نظر پزشک نیست و بعضی معتادها استفاده میکنند برای مواقع ای که مواد ندارند یا قراره تست بدهند
منتها باید اول معلوم شه که زیر نظر مراکز درمانی واسه ترک مصرف میکنه یا نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد