خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

حرفه ای ها

وقتی اوضاع اقتصادی  مردم به سمت پایین و پایین تر میره هجوم کلاه بردار ها-بدهکار ها-سارق ها -بدهکاران مهریه-و...به زندان بیشتر میشود.و در این بین کسانی هم هستند که زندان برایشان یک موقعیت مناسب برای فرار از دست طلبکارها-ندان پول طالبکارها و...است و این مورد زیر یکی از این موارد است.

62 ساله است موهایش جو گندمی و ظاهری مظلوم دارد  ولی میلیون ها تومان پول مردم را در چشم به هم زدنی بالا کشیده .و الان مدعی است که آه در بساط ندارد و زندانی مالی است و منتظر است تا خیرین پولی بدهند تا او آزاد شود و به آغوش گرم خانواده اش که الان به مدد پولهای که او کلاهبردار یکرده گرمتر هم شده برگردد و طلبکارها که دو سه سال است از او پول طلب دارند به پولی برسند که در مقایسه با آن پولی که به او دادند ارزشش نصف هم کمتر شده بیماری فشار خون دارد و سابقه ناراحتی قلبی و همیشه با یک پوشه از مدارک پزشکی و فشار خونی که بالای 20 هست و گردنی خمیده به بهداری میآید و نرسیده به بهداری خودش را روی تختی که در سالن انتظار است ولو میکند و تکیه کلام همیشگی:دکتر جان به دادم برس که مردم

و دکتر بیچاره زندان فشارش را چک میکند و بالای 20 و از درد قلبی و...و دادن دارو و مراقبت و...در آخر دکتر یه چند روز مرخصی درمان بنویس برایم بروم بستری شوم و...و این ماجرا 2 سال است که ادامه دارد.

و امروز دوباره وارد بهداری نشده صدای پرستارمان میآید :دکتر مریض اورژانسی فشارش 20 است و قلبش هم درد میکند.بالای سرش میروم با زیرکی خاصی فقط ناله میکند.میگوییم امروز چه خبر میگویید سرم دکتر دارد میترکد

فشارش 20 است و امروز با سردرد آمده

میگوییم چند روزه از مرخصی برگشتی؟

میگوید:2 روزه

میگوییم:کارهایت انجام شد -بستری شدی؟

میگویید:نه دکتر وقت نکردم و ناله میکند و از درد به خود میپیچد

من:

مطمئن هستم که تا زندان می آید قرص های فشار خون را نمیخورد و بعد از 2-3 روز با فشار خون بالا به بهداری می آید تمارض به بیماری نمیکند ولی با عدم مصرف دارو باعث تشدید بیماری میشود.

یک عدد قرص کاپتوپریل برای فشارش میدهم که بخورد و میگوییم در بهداری بمان تا فشارت کنترل شود.

پذیرش بهداری مشرف به اتاق های تزریقات است و من او را کاملا زیر نظر دارم مطمئن که می شود کسی نگاهش نمیکند به آرامی روی تخت دراز میکشد و تا احساس میکند جنبنده ای نزدیکش میشود ناله سر میدهد .

میگوییم فلانی مرخصی برایت می نویسم.

ناگهان بلند میشود و شروع به تشکر میکند و انگار نه انگار که او را با برانکارد به بهداری آورده بودند

منتها حداقل باید چند ماهی اینجا بمانی قرص های فشارت را میدهیم مراقب ها که به موقع بهت بدهند و جلوی مراقب قرص ها را بخوری اگر مشکلی داشتی خودمان به بیمارستان اعزامت میکنیم و یه نامه هم مینویسیم پزشکی قانونی که مجدا تایید کند شما مشکلی برای تحمل حبس نداری


روی تخت خشکش میزند

ملتمسانه می گویید نه حالا من چیکار کنم دکتر

می گوییم پول های که از مردم خوردی بده قرصهای فشارت را بخور و  دیگه  هم  تمارض نکن


نظرات 14 + ارسال نظر
مهرسا مستقل چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 16:31 http://roozhayebehtar.persianblog.ir

آخ که دلم خنک شد!

گلدونه چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 17:09

خوبه تو اونجا هستی به موقع حال بعضیا روبگیری

جیرجیرک چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 18:51 http://jirjirakmahtabi.blogfa.com

هار هار هار!
خوبش کردی دکتر!

زندگی کوتاه است .. مونیکا چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 20:35 http://monica.blogsky.com

مریم چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 20:59

سلام
بسیار عالی بود.

روزانه های یک معامله گر چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 22:49 http://traderman.persianblog.ir

دکتر خشکه حساب می کردی می فرستادیش بره.آخه این احمق تو 62سالگی چقدر امید به زندگی داره که اینجوری داره سر می کنه.به سال نرسیده مرده

هشت الهفت چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 23:15 http://hashtalhaft.persianblog.ir

اون 300 هزار میلیاردی ها هم پیش شما هستند؟؟؟؟

نه متاسفانه

×سارا× پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 00:24

سلام دکتر.بابا حالا تمارض به بیماری قبول ولی از کجا میدونی پول مردمرو بالا کشیده؟

سلام
وقتی یه زمین و به چند نفر بفروشی
زمین کسی دیگه را بفروشی
و بعد هم بگی هیچی ندارم ورشکست شدم و... بیایی زندان
خوب جرمش همین بود دیگه فروش مال غیر و کلاه برداری

بیشعورشناسی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 13:21 http://www.lalikue.blogfa.com

دکتر کاراگاه می‌شود...خوب کاری کردی دکتر دلم خنک شد.آخه منم طلبکار یکی از همین مارمولک ها هستم

اینا روباه هستند و یکم بیشتر

بی بی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 15:10 http://www.bibi1362.blogfa.com

آخی...
بعضی از این زندانیها واقعا شیطونو هم درس میدن..
موفق باشی دکتر

آمیتیس پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 19:42

چه جالب پزشک قانونی عزیز هم یه همچین پستی گذاشته رو وبش، شاید موردها یکی هستن.

نه یکی نیست چون این طرف ما در زندانه و او آزاده
و ماجراهای که پزشکی قانونی مینویسند جدا از خود ماجرا قلم توانا و سبک قوی نگارش آنهاست که جذابیتشان را چندین برابر میکند

کامیار علی پور جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 11:08 http://www.shabavizk.blogsky.com

آفرین خوب شد

منجوق شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 12:45 http://manjoogh.blogfa.com/

دکتر خیلی بلایی خوشم اومد . نازشصتت

مغازه داری در فرنگ چهارشنبه 3 خرداد 1391 ساعت 19:46 http://maghazedarydarfarang.blogfa.com/

اینها دیگه واقعا کین؟!؟!؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد