خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

یک‌نکته از یک بیمار


امروز یک مرد میانسال بیمار که سواد خواندن و نوشتن هم ندارد و در بیمارستان بستری است ، درحین ویزیت و در حضور تیم درمان (پزشک متخصص دستیار، انترن ، پرستار) گفت: " قبلا فکر میکردم که عقل به دو چیز است، سن و سواد ، ولی حالا میفهمم که شعور به بند ناف بسته است!" 

یعنی از همان بدو تولد یا داری یا نداری !

و بعد اضافه کرد که: " کار شما ها معلوم نیست ولی خیلی ارزش دارد" و در حالی که از اتاق خارج میشد  حضار با سکوت به هم نگاه میکردند