خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

امینه

کتاب امینه نوشته مسعود بهنود را می خوانم کتاب در مورد سرگذشت زنی به نام امینه است

و این در این کتاب بهنود گوشه ای از تاریخ ایران را بیان می کند فاصله زمانی بین سقوط صفویه تا قاجار و چه دردناک و غمبار است هجوم افغان ها به ایران

نویسنده در مقدمه کتاب تاکید دارد که این یک قصه است ولی بیان فجایع دوران افغان ها در ایران و حوادث آن زمان چنان غمبار است که این غمگینی را تا چند روز بعد از خواندن کتاب با خود داشتم


کتاب امینه را انتشارات علم در 382 صفحه منتشر کرد که قیمت قبلی کتاب هم 4850 بوده که اگر الان بخواهید بخرید در 2 یا 3 باید ضربش کنید


پی نوشت:

استقلال قهرمان بشه اونم وقتی پرسپولیس قهرمان نشه و چوب ستاره سوزی ها (بیچاره مهدوی کیا و صد حیف از خداحافظی علی کریمی) و پول های بی حساب و کتاب و بخوره  .دیگه از این بهتر هم ممکنه ؟

گرانی و دیگر هیچ

همیشه واسه بعد امتحان کلی برنامه داریم و منتظریم که امتحان تمام شه تا بریم سراغ برنامه ها

قبل از امتحان یه سر به کتاب فروشی زدم ببینم کتاب چی داره کلا که کتاب خوب دیگه نیست ولی باز تو اون پشت مشت ها چندتای کتاب بود ((دای جان ناپلون و خانوم مسعود بهنود و امینه مسعود بهنود.یک سری کامل از کتاب های حسین پناهی و چندتای از کتاب های سیمین دانشور .))گفتم بزار برام بعد امتحان میام میگیرم .چهارشنبه رفتم و کتابها را گرفتم قیمتشونیکم که نه خیلی  بالا تر می زد

به فروشنده میگم بردار انگار فقط دوبرابرشون کردی اینا که همونا کتاب های هفته قبل هستن ؟

میگه:کتاب چاپ جدید همه دوبرابر شده قیمتشون

میگم:اینا که جدید نیستن فقط برچسب های قیمتشون عوض شده خلاصه با دوبرابر قیمت گرفتیمشون ولی ....

ماجرای از ترک اعتیاد

احتیاج مادر اختراع و بوده ولی جدیا چون این قشری که ما باهاشون سر و کار داریم تو کار اختراع نیستن احتیاج واسه اونا مادر کلک زدن و...شده

یکی از دوستام زنگ زده که یه آشنا داریم واسه ترک اعتیاد میارمش منتها بنده خدا میگه یه روز و ساعتی بیام که مرکز خلوت باشه .بهش گفتم همین امروز خوبه مریض زیادی نداریم و خلوته بیا

یک ساعتی گذشت یکی اومد مرکز و یکراست اومد سراغ پزشک مرکز

میگم:شما

میگه:من کارگر فلانی هستم(دوست من)

میگم:خوب

میگه:هماهنگ کرد باهاتون که واسه ترک بیام

میگم:اون گفت دوستش

میگه:من هم کارگرشم هم دوستش

میگم:خوب برو پرونده تشکیل بده

پذیرش میگه:دکتر این آقا میگه هزینه را دوست دکتر میده با دکتر هماهنگ کرده

میگم:اره تشکیل بده واسش

میاد داخل اتاق و نیم ساعتی وقت میگیرد و کلی حرف می زنیم براش و روش ترک و .....3 روز بیشتر بهش دارو نمیدم اصرار داره که بیشتر بنویسم منتها نمی نویسم

میره

هنوز نیم ساعت نگذشته که دوستم با یک همراه دیگه میاد داخل و دوستم همراهشو معرفی میکنه :دکتر این دوستم که باهاتون در موردش صحبت کردم و زنگ زدم

من:دوستت که الان اومد پرونده تشکیل داد و دارو گرفت و رفت

دوستم:نه دکتر اینه

من:نه بابا یکی اومد

دوستم:نشانیی هاشو میگه میگم اره خودشه

دوستم:زیاد که بهش دارو ندادید

من:نه یکم مشکوک می زد

دوستم:کارگر ماست شنیده من دارم صحبت میکنم باهاتون فهمیده زودتر خودشو رسونده

روزت مبارک

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد

روز زن و مادر بر همه زنان و مادران سرزمینم مبارک

بعد امتحان

خوب کم کم داریم از شوک امتحان خارج می شیم 

تو این مدت درس خوندن زندان نرفتم فقط واسه عید چند روز رفتم و مریض ها را ویزیت کردم 

کماکان در مرکز ترک اعتیاد مشغول هستم و منتظریم ببینم دوباره امسال هم بخونم .نخونم .زندان برم .نرم  

((ابی)) در خیابان 

دخترک علاقه عجیبی به ابی دارد و وقتی آهنگ یا موزیک ویدئوی از ابی تلویزیون پخش می کند میخکوب می شود و با دقت گوش میکند .بعد امتحان با دخترک در خیابان قدم میزدیم دخترک با دیدن یک مردی که موهایش را از پشت بسته بود مثل تیپ سال قبل ابی به دنبالش راه افتاد و بلند بلند صدا می زد ابی -ابی -ابی بیا اینجا 

مرد برگشت و نگاهی به دخترک انداخت .میگویم دخترک فکر کرده شما ابی هستید  

مرد جوان با قیافه جدی گفت:جدی من شبیه ابی هستم 

می گویم :دخترک فکر کرده 2 سالشه ولی بی شباهت هم نیستید 

 

پی نوشت: 

کلی داستان از ترک و زندان تلنبار شده در اسرع وقت مینویسم برایتان  

سپاس فراوان از دوستان عزیز که این مدت که نبودم به یادمان بودند

سلام

این امتحان هم تمام شد و امتحان نوع سؤالها  جوری بود که به نظر من زیاد فرقی نمی کرد بک سال تمام وقت بزای و هی هزینه کنی واسه کلاس و جزوه 

به هر حال بعد از یه غیبت طولانی دوباره هستیم و یا شما خواهیم بود

نکته

محله شما هم روغن مایع و جامد نا یاب شده؟

سال نو

سلام بر دوست ان و خوانندگان عزیز

امید دارم این سال سالی نکو برای همه باشد

امتحان دستیاری و قصه اش من را از همه دور کرد وبلاگ زندان و قصه هایش

٥اردیبهشت بر می گردم از ادب دور بود تبریک و ارزوی سالی نیکو برایتان نداشته باشم٢٩اسفند و امروز را زندان بودم این چند ماهی را که نبودم و تو این دوروز که دوباره زندانیان را می دیدم بعضی ها اندازه سألها شکسته شده بودن  فقط تنها می توانستم ارزوی أزادی برایشان داشته باشم


سلام

سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه


تا 5 اردیبهشت نیستم

ممنون از لطفتون

دزد زده می شویم

درمرکز بازمیکنم ومیرم داخل یکی ازدرها بازه وشیشه در شکسته و این علامت تنهامفهومی راکه می رساند این است :دزد

داخل مرکز می رم در اصلی را بازنکردند یکی دیگه از درها راقفلشو شکستن(قفل های کتابی خیلی محکم هستند در اصلی مرکز قفل کتابی داشت و این در نداشت) به به گاو صندق مرکز رابازکردند و تمام موجودی متادون را بردند وبه هیچ وسیله ای دست نزدند وچیزی رابه هم نریختند نگ می زنم 110 یه مامور میاد

مامور:دزد اومده

من:آره

مامور:چیزیم برده

من:متادون

مامور:حالا شاکی هم هستی؟

من:پ نه په متهم هستم

صورت جلسه می کند و می رود

حس بدیه که دزد بیاد ازخونه یامحل کار و... آدم دزی کنه

یه حس نا امنی وبی اعتمادی

بیشتر از این کارخونه سازنده این گاوصندقها شاکیم که به راحتی باز میشه این گاوصندقاشون 



چرخ بازیگر

تو این پست داستان یکی از زندانیان بود که زندگی غم باری داشتکه آخرش هم در زندان خودکشی کرد

امروز یه مریض واسه ترک آمده بود و داشت شرایط را از پذیرش می پرسید یه لحظه من دیدمش قیافش آشنا بود.صداش کردم بیاد تواتاق

یه مقدار ازش سوال کردم

تزریق-شیشه-تریاک.مشکلات روحی و.....کلکسیونی بود واسه خودش د

میگم:توزندانم مصرف میکردی؟

میگه:زندان من؟؟؟؟اساسی خودشومی زنه به اون در

میگم:دستتا بزن بالا

میگه:چرا؟

میگم:میخوام جای خودزنی تو ببینم

جا میخوره

میگه:منو می شناسید؟

میگم:تومنویادت نیومد؟

میگه:چرا

میگم:چرا اینقدر داغون و آش ولاش شدی؟

میگه:رفیق بدو......

میگم:نه .................

میگم ظرفیتمون پره نمیتونیم اصلا این ماه پذیرشت کنم (ردش میکنم بره)



ومن به این می اندیشم این شاید  گوشه ای از تاوان کاری باشد که اودرحق((ک))((ن))کرد باشد

مریض های ترک اعتیاد

خوب جماعت معتاد هم عالمی دارند الان که به یمن گرانی تریاک مراجعان ما زیاد شده  و با قشرهای فرهیخته تر مواجهه می شویم باگوشه ای دیگر از عوالم آنها آشنا تر می شویم

پول مواد

مریض های که واسه ترک میان معمولا مصرف را بالاتر میگن اگه 1 گرممصرف میکنه میگه 3 گرم  حالا اگه توخونه بهش بگن چقدر مصرف میکنی؟میگه یه نخود جالبه؟

یه معتاد درب وداغون میاد با حال زار که توان نداره از جاش تکون بخوره میگه روزی 40 تومن خرج موادمه

میگم:پولشو از کجا میاری

میگه:دکتر خدا پول عروسی و غزا ومواد میرسونه

فاجعه

دوستم مشاوره مدارسه امروز زنگ زده یه مریض دارم میارم  هستید؟

مریضو آورده یه دختر 15 ساله

پدرش معتاد بوده مادره هم معتاد بوده این بچه را هم معتاد کرده بودن

برق .ادیسون

از صبح کله سحر تاحالا یه نفر با پیشد شماره 0023 داره به من زنگ میزه چک کردم شماره ماله غنا هست گفتم شاید بخواد احوال آپیا(بازیکنی که پرسپولیس میخواد بخره را بپرسه) یا شایدم فک فامیلشونه می خواد تحقیق کنه با این اوضاع اقتصادی ایران  سامی بیاد پرسپولیس یا نه  ولی خدایی پشتکاری داره 22 بار تا الان زنگ زده


 

دلار وتریاک

آیا دلار با تریاک ارتباطی دارد؟

تواین چند وقته که ما شباخوابیم وآقا دلاره همین طور بالا میره ونمیدونیم که تا کجا میره

روزها تومرکز ترک اعتیاد با مراجعه کننده های مواجهه می شویم که با مراجعه کننده های قبلی ومعتادان حرفه ای مرکز فرق میکنند

1-قیافه وسر وضع بهتری دارند

2-به آرامی وارد مرکز می شوند

3-همه یک دوست معتاد دارندکه قصد دارند بهش کمک کنند

4- این آشنا ودوست فرضی خودش به هیچ وجه نمی تواند به مرکز مراجعه کند

5-این دوست فرضی تریاک مصرف می کند

6-این آشنا زیاد مصرف نمی کند

7-این دوست الان خسته شده گفته واسش متادون بگییم خودش ترک می کنه

خوب

چون از قبل ما کامل درجریان قیمت و...مواد وحوادث هستیم مراجعه کننده را به اتاق دعوت می کنیم به آرامی به او می گوییم:

برادر چقدر مصرف می کنی؟تریاک گرون شده ؟درک می کنیم

می گوید:من؟

می گویم:په نه په عباس آقا(البته این قسمت را نمی گوییم)آره

می گوید:دلار گرون شده افغانی گرون شده تریاک رفته بالا

می گویم:اینو که می دونیم از آشناتون بگو چقدر مصرف میکنه چند وقته و....

و این ماجرا فعلا  تکرار می شود



باران پاییزی

چند روزی هست که باز باران با ترانه بر سقف خانه مان می خورد

پی نوشت:

کشته شدن 26 دختر دانش آموز دل هر انسانی را به درد می آورد کاش پایانی بود بر این حوادث جاده ای واین اردوهای بی نتیجه  

پاسخ نامه یک زندانی

این کامنت پاسخ درستی به نامه داده است

این زندانی مشکلش با قرص دایمتیکون حل می شد ولی قرص بلادونا بی پی  می خواست چون نوبت بهداری خودش نبود نامه را به یک زندانی دیگر داده بود تا به دست من برساند و برای دارو بگیرد من هم برایش دایمتیکون نوشتم .

شکل ظاهری بلادونا با کلونازپام تقریبا مشابه هست و زندانی ها به جای قرص خواب به زندانی های جدید قالبش می کنند


گمونم مشکل با قرص نعنا یا زنجبیل حل بشه.

ولی‌ آخه واسه قرص نعنا که این نامه فدایت شوم رو نمینویسه. فکر نکنم مهدی قار‌قار خیلی‌ نگرانِ در رفتنِ بی‌ هوای باد معده باشه. التماس دعا داشته بنده خدا؟
 katbalou

بد و بدتر

کلاهبردار یا دزد

دارم بیمارا را ویزیت می کنم اتاق معاینه من زیاد هم خصوصی نیست یعنی ممکنه 2 تا 3 تا زندانی با هم بیان داخل یا علاوه بر زندانی یه سرباز یا مراقب هم تو اتاقه در حالی که من مریض معاینه می کنم ولی معمولا وقتی زندانی مشکل خاصی داره مراقب یا سرباز بیرون میره بعضی زندانی ها هم خودمونی تر هستند به قول خودشون البته با پزشک نه با سرباز و مراقب و مشکلی ندارن 


زندانی اول سارق هست و به طبع معتاد و قرصی و صد درد ودیگه و واسه پول موادش دزدی کرده و....درخواست متادون و قرص شب و...داره 

زندانی بعدی سر و وضع بهتری داره و زبون چرب تر معتاد هم هست و کلاه بردار عده ای آدم بیچاره را سرکیسه کردعه و چک بی محل و.....تحویلش نمیگیرم

با صدای که یکم هم بلندتره میگه :یه دزد معتاد و براش همه چی مینویسید .مگه من دزدم و....

بهش میگم 

یه دزد کاری به اعتماد مردم نداره

تو به مردمی که بهت  اعتماد کردن  خیانت کردی  این خیلی بدتر از کار دزدیه که به خاطر غفلت  به مردم ضرر میزنه 

شما کدام را ترجیح می دهید ؟

تمارض

بعضی از زندانی هاکه آزاد می شوند به مرکز تک اعتیاد من سرمی زنند نه که فکر کنید به خاطر علاقه وافر و سپاس گزاری و... باشه نه

میان مرکز واسه تشکیل پرونده وگرفتن متادون و چه کسی بهتر از دکتر زندان که میدونه اونا تو چه وضعیت اسفناک اقتصادی و...هستند .

پذیرش مرکز هم به قیافه و شکل ونوع مراجعه اینها عادت کرده تا یه آدم حفن میاد تو میگه با دکتر کار داری؟

دیروز یکی از این بنده خداها اومده بود مرکز البته ظاهرش مرتب واصلا قابل مقایسه با زندان نبود 

گفتم:چیکار میکنی؟

گفت:یه کار پیدا کردم دیگه قراره خلاف نکنم

نگاش میکنم

میگه:دکتر تمارض نمیکنم اینجوری نگاه نکن 

میگم:خدا کنه

میگم:چطوی اینجا را پیدا کردی؟

میگه با بابام همه مرکزا رفتیم و پرسیدیم از ظهر تا حالا داریم راه می ریم

میگم:مگه مصرف میکنی؟

میگه:با اجازه

میگم:چقدر بچه خوبی شدی اجازه هم میگیری

میگم:خوب یکی از این مرکزا پرونده تشکیل میدادی اینقد هم پیرمرد (باباش)نمی چرخوندی توشهر

میگه:دکتر نمی شد پذیرش نمی کنند هزینه را باید کامل میدادی 

باباش میگه :دکتر من دیگه خسته شدم از دستش  هر بار که میره زندان داغون تر وبدتر بر میگرده 


میگه:دکتر یه بار نجاتمون دادی حالا هم کمک کن(یه بار تو زندان دچار مسمومیت با متادون شده بود)

پرونده واسش تشکیل میدیم با تخفیف  وپرداخت هزینه آخر ماه و به این امید که کمکی به درمانش بشه



مثبتی ها

تا به حال شده دارید تو خیابان راه میرید و یه باره حواستون به صحبت های پشت سریتون جلب میشه و ناخوداآگاه و یا از روی کنجکاوی در حالی که به راههتون ادامه می دید سخت مشغول گوش دادن به صحبت های اونا بشید .

چند روز پیش توی خیابون داشتم می رفتم که صحبت های آدم های پشت سرم که یه زن و شوهر بودند با یه بچه و تو عالم خودشون حرف می زدنند جلب شد و من در حالی که به حرف های اونا که گاهی برام آشنا میزد گوش می دادم

مرد:این همونه

زن:خودشه

مرد:آره

زن:فحشش میدادی؟

مرد:نمی شد که

زن:تو دلت فحشش میدادی

مرد:دادم

زن:خیلی نامرده

مرد :نه خیلی

زن:قرص هم برات نوشت؟

مرد:میگفت هیچیت نیست

به اینجای مکالمه که رسید و اسم قرص و..به وسط اومد نا خوداگاه حواسم بیشتر جمع شد هر چی باشه قرص و دوا به ما مربوط میشه

زن:چرا ننوشت

مرد:ننوشت دیگه

زن:خودشه

مرد:شاید

کمی قدم هایم را آرام کردم که زن و مرد بهم رسیدن

مرد:سلام دکتر منو میشناسی؟

من:شما......

مرد:زندان بودم

زن:گفتی بودی شوهرم هیچیش نیست؟

من:یادم اومد  آزاد شدی؟

زن:چرا شوهرمو زندون کردی؟چرا گفتی هیچیش نیست

من:آزادش کردم کی من زندونش کردم

بعد از کمی صحبت مرد و زن می روند


مثبتی ها گروهی از زندانی های مواد هستند که مقدار خیلی کمی مواد مخدر همراه با تست مثبت اعتیاد دارند و اینها به زندان می آیند تا جریمه و یک ماه زندان را بگذرانند و چون اکثرا پول ندارند یک ماه تبدیل به دو تا سه ماه می شود و اینها اکثرا دچار بیماری و..هستند.

این مرده که بیمار اعصاب و روان بود هم جزو این دسته بود که روز اولی که تو ورودی ها معاینه شد مدعی بود که سه نوع سرطان داره که بعد که ازش خواستیم مدرک ارائه بده نسخه های چند متخصص اعصاب و روان و بستری و شوک و...داشت و بعد  با نامه به رئیس و قاضی و....و شرح بیماری و...آزاد شد

تو ولایت ما یه رسمی هست که مردای که مشکل اعصاب و روان دارند و به اصطلاح عامیانه دیوانه هستند را زن می دهند تا عاقل شوند -البته کسی منکر قدرت خانم ها و توانایی آنها نیست هر چند امروزه این بعد از قدرت خانم ها که قادرند یک مرد عاقل را در زمان کوتاه به یک دیوانه تبدیل کنند نمود بیشتری دارد-و این رسم نه تنها کسی را عاقل نکرده خود باعث معضلات بسیاری می شود 




قرص دیندار

این معتادای زندان در بدو ورودشون برای مجاب کردن پزشک برای نوشتن قرص اعصاب و....شیوه ها وترفندهای جدیدی هر روز رو می کنند 

اول اینکه زود در مورد اخلاق پزشک زندان واینکه چی باید بگی و ...زود اطاعات جمع می کنند

و در فرصت مناسب به رخ می کشند

نمونه های از این رفتارها :

زندانی:دکتر من میدونم شما با دروغ مشکل داری من راست وحسینی مریض اعصاب و..نیستم ولی بیرون فرص می خودم الانم اعصابم داغونه تازه اومدم زندان تا عادت کنیم اگه ممکنه قرص برام بنویس

ابداع اصطلاحات عجیب:قرص دین دار

زندانی(امروز دیدم این ندانی را):دکتر من بیمار اعصابم

من:خوب چه داروی مصرف میکنی؟

زندانی:قرص دین دار

من:قرص دیندار؟مگه قرص بی دینم داریم

زندانی:نه اسمش یادم نیست آخه حواس ندارم ولی دین داشت تو اسمش

به راحتی میشه حدس زد که چی میخواد(کلوندین) ولی من هم خودمو متعجب نشون میدم قرص دین دار؟آها رانیتیدین بوده

زندانی:نه این نبود

من:سایمیتدین بوده

زندانی:نه اینم نبود

من:دیگه بقیه قرص ها بی دینند نداریم دیگه

زندانی:پس کلوندین چی؟

گروه پام(دیازپام-کلونازپام-اگزازپام-لورازپام-)

زندانی ها گاهی برای اینکه این تصور را ایجاد کنند که همه قرص ها ا می شناسند واکثرا با لحنی لاتی و آمیخته با طنز می گویند:

دکتر آگه ممکنه یه پام واسم بنویس 

من:کدومشومصرف می کنی؟

زندانی:آسیاب ما همه چی خرد میکنه 

عین الله

اسمش عین الله است اما نه باقر زاده

سالهاست زندان است این عین الله درگروه زندانیها ی قرار میگیرد که به دلیل حبس طولانی وناامیدی از آزادی تن به حبس خواب می دهند  یعنی تا می توانند از قرص های آرام بخش و اعصاب استفاده می کنند و این استفاده بی رویه از  این داروها خود باعث یک چرخه معیوب می شود که هر روز بر تعداد این دارو ها اضافه می کنن و عوارض مصرف این داروها ظاهر می شود و فرد به سمتی میرود که   مدام در حال خواب است و پرخاشگر می شود و به ظاهر خود نمی رسد  .عین الله هم   از آن قرصی های معروف است

امروز به بهداری آمده بود  

می گوییم عین الله بگو چه مشکلی داری؟

میگه:قرصام کمه دکتر

میگم:نه اسم قرص نیار کافی هستند

میگه:نه کم هستند خوابم نمی بره اعصابم بهم میریزه

وکیل بند میگه عین الله همش تو چرته و قاطیه 

میگم:عین الله امروز چند شنبه است(پنج شنبه بود)

عین الله:یک شنبه

من:چه ماهیه؟

عین الله:ماه نمیدونم

چه فصلیه عین الله؟

عین الله:زمستون

من:چرا؟

عین الله:چون سرد شده

من:عین الله حالت خرابه باید بفرستیم روانپزشک ببیندت

عین الله:نه من که درست میگم یه سوال دیگه بپرس دکتر

من:رئیس جمهور کیه؟

عین الله:احمدی نژاد

من:چه عجب اینو بلدی

عین الله:مگه میشه آدم کسی که دهن مملکتشو سرویس کرده یادش بره

من:


بدون شرح

هیچ وقت به چشم یک مجرم خطرناک و....به زندانیان نگاه نکردم و همیشه برایم بیمار بودند

نامه های آنها گواه همه چیز است

و شما دوست عزیز علی

می دانم از چه سخن می گویی و می دانم که خیلی ها اینگونه هستند

ولی من نبوده ام



تاریخ ارسال جمعه 24 شهریور ماه سال 1391 ساعت 23:15
ارسال کننده ali  <           yahoo.com>
عنوان نامه salam
متن نامه همیشه تو راه بهداری تو کریدور به نگاه مشکوک یکی عین تو فکر میکردم یه ادمی از یه جنس دیگه یه بیرونی یه از ما بهترون که انگار پاکه پاکه اره انگار تنها ماییم که ناپاکیم یه بارم از چشم ما به خودت نگاه کن تا حالا امپول اب مقطر خورده زیر پوستت

پی نوشت:

لذت شنیدن این ترانه با صدای بلند دم در زندان وصف ناشدنی است

ادامه مطلب ...

پریا آی پریا

گاهی زندانیان از عبارات و اصطلاحاتی برای بیان درد و بیماریشون استفاده می کنند که آدم نمی دونه بخنده تعجب کنه جیغ بزنه 

من اکثر زندانی های قدیمی تر  اینجا را دیگر می شناسم و حتی مشکل و درد و داروی که باید برای آنها تجویز کنم مگر اینکه مشکل جدیدی داشته باشند .

گرگ زاده یکی از آنها است زندانی قدیمی و به قول خودش سابقه من تو زندان از همه این کارمند ها هم بیشتر است ماهی یک بار می آید بهداری تا قیافه اش پیداد می شود من نسخه اش را نوشتم که شامل بروفن-رانیتیدین-ویتامین سی-آ.اس آ.می باشد م یآید داخل .می گوید دکتر پروفیلشم نوشتی ؟می گویم گرگ زاده صد هزار بار برفن 

این زندانیان جدیدالورود گاها در بدو ورود افسانه بافی های برای گرفتن قرص می کنند که مغز آدم دچار هنگ می شود 

نمونه اول:

زندانی با گردنی کج و قیاففه ای مظلوم وارد می شود 

من:مشکلت چیه؟

زندانی:شب پریا اذیتم می کنند 

من:پریا؟پریا دیگه کیه؟

زندانی:پریا 

من:اینجا زندان مردانه پریا کجا بوده

زندانی:نه به خدا پریا

من:تو خواب اینجور می شی.احساس خفگی می کنی؟

زندانی:آره

من:به خاطر استرس و اضطرابه

زندانی:نه پریا هستند خودم می دونم

من:ای بابا .بعد چی میشه

زندانی:بقیه بیدارم می کنند دعا می خونن برام تا پریا برن

من:منظورت جن هست؟

زندانی :جن نه ملائکه هستند

من:ملائکه که کسیو اذیت نمیکنن قبل خواب بسم الله بگو و بخواب (درمان بهتری به ذهنم نرسید)

زندانی:حالا قرص برام نمی نویسی؟

من: