خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

راه آورد شیفت

۱-ببخشید دیر شد

۲-از مریضه شرح حال میگیرم .میپرسم مشکل قلبی داری؟

میگه :اره دکمه قلبم افتاده

۳-بیماره آمده با دل درد .میگم چیزی خوردی میگه:گلاب به روتون اسهال داشتم و روده هام عفونت کرده بودند چند قاشق بتادین خوردم ضد عفونیشون کنه

۴-از معتاده میپرسم چی مصرف میکنی؟میگه تزریق

۵- یه مرده آومده میگم مشکلتون چیه ؟میگه یه معده واسم بنویس

۶- یه پیرمرده آمده برا ترک مدعیه که رکورد مصرف مواد را تو ایران داره ۷۲ سالشه و از ۱۵ سالگی شروع کرده به مصرف مواد



نظرات 26 + ارسال نظر
MyTheme دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 12:26 http://www.mytheme.ir

سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی

هستی دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 12:36 http://newsmstop.blogfa.com

سلام دوست عزیز وب خیلی قشنگی داری
اگه میشه به من هم سر بزنید خوشحال میشیم
با تشکر : www.newsmstop.blogfa.com

دخترتهرونی (A) دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 12:44 http://dokhtartehrooni.tk

سلام دوست جونم
خوبی؟
آره منم خوبم
وبلاگ خیلی قشنگی داری امیدوارم روز به روز بهتر و موفق تر بشه
منم یه سایت کوچولو دارم خوشحال میشم بیای و نظرت رو بگی
منتظرم

عاشق 17 ساله دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 12:45 http://www.a-loveis-m.blogfa.com

سلام عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه.
وب زیبایی داری.
مطالبت باحال بود.
حقیقت نیاز به کمک دارم.
تورو خدا بیا تو هم مثل بقیه بهم کمک کن.
خواهش میکنم...
منتظرم.[گل]

mahmood دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 13:57 http://eiml.blogfa.com/

salam bozorgvar
az inke dar weblaget hastam kheyli khoshhalam
nemidoonam chera sorate weblaget paine
shayad be khatere mane
haghighatesh az matalebe akhare weblaget kheyli khosham oomad , maloome dasti dar neveshtan dari
ye lotfi kon bekhatere inke nazar gozshtam va bekhatere inke to weblagam kheyli zahmat keshidam ye sar biay va dar morede aghaye seda ebi ye nazar be man bedi
nazaret baram moheme ke migam biyayn
pas montazer hastam ta biayn
bazam migam nazaretoon baram moheme
mamnoon az tavajohetoon

دکتر نوید دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 15:24 http://yaghesh.persianblog.ir

ای ول به اراده..... :-)

هستی و شیما دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 19:41 http://hastiamasomi.blogfa.com

سلام برگشتتون رو با داستان های زیباتون تبریک میگم

بابک دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 21:20 http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام دکتر
اون پیرمرده باید بیشتر روش تحقیق بشه مورد خفنی بود عجب رکوردی داره

من(رها)! سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 01:33

ولی جدا این موردایی که می گین من گاهی فکر می کنم یه داستان طنز باشه!!!

هستی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 10:22 http://hastiamasomi.blogfa.com

ما که روزی دو بار به شما سر میزنیم پس لطفا شما هم شق القمر بفرمایید و یه سر به وبلاگ بزنید و یه نظر بذارید تا اون نظر رو قاب کرده و به دیوار وبمون بزنیم راستی چرا نمیای؟

پزشک من پنج‌شنبه 1 مهر 1389 ساعت 09:40 http://medician.blogfa.com

سلام دکتر .بتادینه خیلی با حال بود کلی میخندین آ خستگیتون در میره.البته مواظب باشید جلوی روشون نباشه .سعی کنین خودتونو کنترل کنیددددددددد.
حالا دیگه سر میزنین ونظر نمیذارین .یادم باشه........

دکتر قهوه ای پنج‌شنبه 1 مهر 1389 ساعت 14:51 http://www.drqahvehi.blogfa.com

رکورد مصرف مواد!!عجب افتخار بزرگی!!
برای اون مرده هم یه معده نسخه میکردی،مگه زمین به اسمون میومد؟!تو که بخیل نبودی؟واسه مردم مغز هم نسخه میکردی؟!

محمد پنج‌شنبه 1 مهر 1389 ساعت 18:30 http://www.koraknejirom2.blogfa.com

عجب خاطره های کوتاه و جالبی بود شیوه نگگارش شما عالیست

الی شنبه 3 مهر 1389 ساعت 01:36 http://www.proshad.blogfa.comn

سلام...
الهی ...گیر چه مریضایی افتادید شما ها
اونکه بتادین خورده بود خیلی آدم باحالی باید باشه....
اون پیرمردم که جای خود داره ...
خیلی کارتون سخته...من که نمیتونم تصورشو کنم هرروز با انواع و اقسام آدمها اونم از نوع مریضش روبرو شم...
خدا قوت...الهی که موفق باشین

شادی چهارشنبه 7 مهر 1389 ساعت 14:00

سلام بردکترتنها........دکترجون ازخواهرزاده ت چه خبر.قبول شدهمون چیزی که می خواستید.........

هستی جمعه 9 مهر 1389 ساعت 20:50 http://hastiamasomi.blogfa.com

دکتر چرا اینقدر مارو چشم به راه میذاری ما که خودمونو کشتیم چرا نمیای؟

فریبا یکشنبه 11 مهر 1389 ساعت 22:00 http://www.medicines.blogfa.com

وای خیلی بامزه بود ... اینا جدی بودن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

پریا دوشنبه 12 مهر 1389 ساعت 08:50 http://yekpezeshk.blogfa.com

سلام

پرتوان باشین

بیشتر بنویسین....

هستی شنبه 17 مهر 1389 ساعت 20:31 http://hastiamasomi.blogfa.com

هر چند که نمیای ولی من دس بردار نیستم اپم دکتر تنها ...

ژامک یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 20:33 http://lahzeha-ba-to.persianblog.ir/

سلام دکتر عزیزم
پستهاتو خوندم خیلی جالبه چقدر پزشکی هیجان انگیزه !!! و چقدر خوشم اومد ( ای کاش من به جای ریاضی تجربی را انتخاب میکردم و بعد تو کنکور فنی مهندسی انتخاب نمیکرد)
دوست داشتی یه سری به من بزن
خواستی خوشحال میشم تبادل لینک بکنیم
موفق باشی
بایییییییی

هستی شنبه 24 مهر 1389 ساعت 20:58 http://hastiamasomi.blogfa.com

سلام دکتر دیدیم شما نمیاین ما گفتیم خودمون اپمون رو بیاریم خدمتتون:

خدایا
احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم.

خدایا...
می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم.

خدایا...
می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد. می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده.
خدایا...
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.
خدایا...
می دانم تو همیشه با منی ، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.
خداوندا..
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.
خداوندا...
من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس،
من از نارفیقی های این دنیا می ترسم.
خداوندا...
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب می ترسم.
خداوندا...
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم.
خداوندا...
. من از ماندن می ترسم
خداوندا...
من از رفتن می ترسم
خداوندا...
من از خود نیز می ترسم
خداوندا...
پناهم ده

یک زن دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 16:02 http://goshehdenj.blogfa.com/

خوب ببندند در مدرسه طب را، ما که اینقدر حکیم باشی داریم که خود کاغذ میپیچند!
بیماری به نام توهم دکتر بودن وجود ندارد؟ گویا در بلاد ما بسیار شایع شده است!

عطا سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 18:55

تمام پست هاتون رو خوندم..وجو انسان های فداکاری مثل شماست که هنوز انسانیت رو زنده نگه داشته دکتر عزیز...خدا حفظتون کنه

هستی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 20:06 http://hastiamasomi.blogfa.com

In the presence of Yea it can be a disappointment
. . Thefuss scarecrow s was full of feeling is even to see the license
. . . .a glass of the harsh evacuated to. Flying hand in hand, Basel inBasel
. . Nazism stem you’re of the woods, sickles, I wish I could saywas the "would"
. . . . what it was feeling and love and despair.

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس
بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس
بود
دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس
بود
کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
اینم اپ امروزم بود برات گذاشتم

ریفلاکس یکشنبه 16 آبان 1389 ساعت 22:35 http://reflux.persianblog.ir

بیماری بود که قیر داخل چشمش پاشیده بود. علما با "نفت" چشم را شسته و چون نتیجه نگرفته بودند سراغ اورژانس چشم آمده بودند...

نرگس چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 18:49 http://lemessie-violin.blogfa.com

وبلاگ واقعا؛ جالبی دارین...دمتون گرم...
دوست داشتین به من هم سر بزنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد