خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

یلدا مبارک

ای یلدای هجران من

تو کی

 به پایان میرسی؟

اصطلاحات زندان 3

ساعت 4 صبح آزاد میشه:اعدامیه

آخور آخری:سلول انفرادی

سوئیت:سلول انفرادی

ماده 2:کسی  که دیه یا مهریه بدهکار و تا پول ندهد در زندان است.ندهی نروی هم میگویند

آیفون:جاسوس .آدم فروش

افغانی شدن:بی ملاقات شدن .کسی که ملاقاتی ندارد

انباری زده:تریاک یا ماده مخدر را در بدنش جاسازی کرده .توی معده یا مقعد

مثل تریلی حبس میکشه:تو زندان راحته و زندان را به راحتی تحمل میکنه

حامله بودن:جنس دزدی داشتن

حرف زدن بلد نیستی نزدن که بلدی: به کسی که زیاد حرف مفت میزند میگویند

رنگکی:چایی

دودکی:تریاک

آبکی:مشروب

ریده به دروازه:جرم خیلی احمقانه ای انجام داده .که جای هیچ دفاعی نداره

زنا از دور کرده:به اتهام واهی زندان شده و واقعا بی گناهه

ماده 37:زندانیانی که مشکل اعصاب و روان دارند و طبق این ماده آزاد میشوند



مرکز MMT

سلام

این جریان مرکز ترک اعتیاد من هم قصه هزار و یک شب شده

سال 86 مجوز از بهزیستی گرفتم که به دلایلی که قبلا گفتم نذاشتند فعالیت کنم .تا اینکه امسال از دانشگاه مجوز گرفتم با کلی دوندگی و...

حالا اگه خدا بخواد اول دی ماه  شروع به کار میکنم دوستانی که دستی در کار دارند از ارشاد و راهنمایی من دریغ نکنند 


پی نوشت:

1-رفتم مغازه میگم پوشک دارید؟
میگه:واسه بچتون میخوای؟
میگم:پ ن پ واسه خودم می خوام ببینم فرقشون با کهنه بچه زمان ما چیه؟ آخه خیلی ذهنمو مشغول کرده

همراه اول

هیچ کس همراه نیست

تنهای اول


سردارهای فوتبال

استقلال باز هم پرسپولیس را برد

ولی من هم نگران پرسپولیسی هستم که به دست سردارانی افتاده که هیچ نسبتی با این تیم و فوتبال ندارند

و میروند تا یکی دیگر از دلخوشی های ما که همان دربی بود را هم از ما بگیرند


من دنیا فقط 15سال دارم

نامش دنیا است و تنها 15 سال دارد.15 چهره اش و حرکاتش کودکانه است.15 سال برای یک دختر بچه که اکنون در دنیا آدم های بزرگتر از خود که عده ای غرق در اوهام مواد و عده ای درگیر خلاف های بزرگ و کوچک و حتی قتل هستند او اکنون در میان آنها است و جای میز و نیمکت مدرسه و بازی های کودکانه در بد کلاسی گرفتار شده که معلم هایش هم جز تباهی درسی برای او ندارند.

میگوید به جرم استعمال مواد مخدر به زندان آمده و من با تعجب :مگه چند سالته :1375

از کی مواد مصرف میکنی؟

-از بچگی بهم میدادن

چی مصرف میکنی؟

هروئین.حالا هم فرستادنم زندان که ترک کنم

من نگاهم به آثار خودزنی روی دستهایش جلب میشود .

و به این میاندیشم که او قربانی جامعه-پدر-مادر-و تمام کسانی است که به جای اندیشیدن به فکر پاک کردن صورت مسئله هستند.و این دنیا در بد دنیایی اینگونه گرفتار شده است

و امروز عاشورا بود

و روز به روز از شمار آزادگان کاسته میشود

و آن فریاد:

اگر دین ندارید آزاده باشید

در هیاهوی نذری و قمه وطبل و زنجیر و روضه ها و .....کمتر به گوش میرسد

داستان های از زندان

اختلاس گر نادم

جرمش اختلاس از بانک است ولی رقمش به قول خودش  ناچیز است فقط 700 میلیون تومان

و شیوه کارش منحصر به فرد .ملتی که برای سپرده گذاری به بانک مراجعه میکردند او برایشان دفترچه سپرده گذاری جعلی صادر میکرد و پولشان را به جای بانک به حساب خودش میریخت .البته آدم خوش حسابی بوده سر ماه سود سپرده گذاران را میداده و سپرده گذاران همه به شخص خودش مراجعه میکردند برای دریافت سود پولشان تا اینکه یک بار دچار بیماری میشود و مرخصی میگیرد.و بدشانسی که سراغ آدم می آید وقت و زمان حالیش نمیشود و در این روز فوجی از سپرده گذاران با دفترچه های جعلی برای دریافت سود مراجعه میکنند .کارمندان بانک همه متجب و سپرده گذاران شاکی که همیشه آقای فلانی سود پولمان را میداد.جریان لو میرود و او اکنون در زندان است برای ویزیت آمده

میگه:اعصابم داغونه .خیلی اذیتم و...

میگم:زندانه خوب حالا چی بیشتر اذیتت میکنه

میگه:اینکه چرا با پولا سکه نخریدم دکتر در جریانی که سکه چند برابر شده

من:

داستان های دیگر از زندان

حرفه ای ها

تعداد زیادی مریض داریم که همه تو راهروی بهداری منتظر هستند ولی مشکلی هست .در اتاق پزشک قفل شده و به هیچ وجه هم باز نمی شه انگار کلیدی که هر روز این درب را باز می کرد اینبار قصد ندارد که درب را باز کند .یه نگاهی به زندانی ها می اندازم و یه نگاهی به دری که باز نمی شود و پذیرش بهداری تمام تلاشش را میکند که این در را باز کند ولی انگار که از توانش خارج است.به وکیل بند میگم کسی از اینها نمی تونه در را باز کنه که یکی از زندانی ها جلو میآید

دکتر بزار من بازش میکنم .ناسلامتی ما سارق مسلح بودیم و دستمونو تو این راه گذاشتیم و اشاره به انگشتای قطع شدش میکنه و شروع میکنه به ور رفتن باقفل

یکی دیگه میاد جلو میگه این فقط با زور اسلحه میتونسته سرقت کنه و با اسلحه قفل باز میکرده  مال این حرفها نیست و خودش شروع میکنه به ور رفتن باقفل ولی تلاششش بی فایده است

یکی دیگه میاد جلو میگه:فکر کردی این در هم موتوره که بدزدی. بده من کار تو نیست من عمرمو تو دزدی و باز کردن قفل را گذروندم .به طرز عجیبی با چند ثانیه ور رفتن به قفل و کلیدی که توش گیر کرده در را باز میکنه.


بازگشت به زندان

یک ماهی زندان نرفتم به دلایلی که گفتم و تو این یک ماه هم پزشک نداشتند و دوباره من البته با شرایطی خاص دارم میرم

و تو این چند روز فکر کنم یه بار همه زندان را دیدم.همه سرما خوردند و قرص هاشون تمام شده و........

تصور کن برای اولین روز که رفتم زندان.اتاق انتظار بهداری زندان پر از زندانیه که همه نشستن و تا من وارد میشم به سبک خودشون میگن:برا سلامتی دکتر...صلوات و این یعنی امروز همه قرص میخوان.همه متادنشون کم و زیاد شده و همه وهمه.......

شروع میکنم به مریض دیدن زندانی ها مخصوصا اگه از بند متادون یا قرنطینه باشند معمولا انواع و اقسام قرص آرام بخش و متادون و...میخورن و تنها دلیل دکتر آمدنشون اینه که یا قرص هاشون کمه یا دیاز را با کلوناز عوض کنند یا یه تریپ اضافه کنن یا دو تا چرخ و فلک و....

میگم امروز فقط مریض میبینیم اسم قرص و..نیارید که نمیبینم

وکیل بندشون که باهاشونه با لحنی دیگه ترجمه میکنه این حرفها را برای زندانی ها یه چیزی تو این مایه ها:

مگه نمی بینید یه ماه دکتر قهر کرده هر کی امروز اسم قرص مرص بیاره یا...اضافه بزنه ....فلانش میکنم و......

تهدید موثر هست ولی کسی که معتاده یه راه حل پیدا میکنه برای این کار:

زندانی:دکتر من اهل قرص نیستم منتها شب تا صبح خوابم نمیره هرچی که کرمه تونه واسم بنویسید ولی من اسم قرص نمیارم

زنداتنی دیگر:دکتر شبا تو خواب وحشت میکنم کل بدنم درد میکنه افسرده شدم هر چی که خودت میدونی بنویس برام من اسم قرص نمیارم

زندانی دیگر:دکتر من کلوناز های اینجا را که میخورم دلم درد میگیره خودتون یه کاری برام بکنید

زندانی بعدی:دکتر من مشکلم اینه که خمارم خودتون یه فکری به حالم بکنید

.................................

واین ماجرا ادامه دارد

تریپ:قرص آمی تریپتیلین

قرص چرخ و فلک:قرص فنوباربیتال

دیاز:دیازپام

کلوناز:کلونازپام

بند درمان:جای که زندانی های که معتاد هستند و داروهای اعصاب و روان مصرف میکنند را گویند



شاهکار یک وکیل

دو نفر زندانی که متهم به تجاوز به عنف بودند در دادگاه به طرز بی سابقه ای به یک مجازات سبک محکوم شدند به ترتیب 5 و 15 سال زندان در این حین وکیل آشنایی پیدا شد و به آنها وعده داد که این حکم را هم برایشان به صفر میرساند و ارائه اعتراض به حکم و دادگاه تجدیدنظر تهران و نتیجه چی شد:

هر دو به اعدام محکوم شدند

هر چه تلاش کردند بی فایده بود و این دو اعدام شدند


پی نوشت:

قرار است مجددا به زندان برویم اما اینبار شرایط بسیار فرق میکند .نزدیک یک ماه بود که من دیگر زندان نیمرفتم و در این یک ماه هیچ پزشکی برای زندان پیدا نشد و حال بعد از صدها تلفن و...من قرار است  مجدا بعنوان پزشک زندان کار کنم .گرچه اعتراف میکنم که مشکلات مالی و نامهربانی های که در استخدام و رد شدن های پی درپی در گزینش و عدم اجازه کار مرکز MMT از سوی.....باعث شد مجدا این کار را قبول کنم ولی این بار شرایط مالی و ساعات کاری را من برای آنها تعیین کردم . و امیدوارم در یک سال آینده شرایط برای رفتن مهیا شود

2- اینم یه عکس  از دخترکم