خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

حال ما خوب است اما تو باور نکن


اصغر فرهادی عزیز در این روزهای بی برگی لبخند و افتخار و غرور را میهمانمان کردی

باز هم از تو سپاسگزارم


پی نوشت:

دوست عزیزی که درمورد انتخاب بین پزشکی قانونی و زندان برای انجام طرح سوال کرده به نظر من حتی یک درصد هم به زندان فکر نکن

با سالمندان مهربان باشیم

پدر بزرگ و مادربزرگ ها وقتی به دوران سالمندی (ین ۶۰ تا ۷۵ سالگی)قدم می گزارند به دلیل مشکلات  جسمانی و آسیب‌پذیری در برابر بیماری‌ها به شدت نگران و مضطرب هستند که مبادا سلامت شان به مخاطره بیفتد. از سوی دیگر و علاوه بر این نگرانی، به خاطر تغییر شرایط زندگی و کم‌مشغله‌‌تر شدن نسبت به گذشته‌ها، این افراد تا حدی دچار کاهش اعتماد به نفس می‌شوند. بنابراین همواره در تلاش‌اند و با این درگیری ذهنی می‌کوشند که به خود و اطرافیان بگویند هنوز هم مانند گذشته فرد موثری هستند.

باید به فرد سالمند کمک کنیم که از نظر ذهنی، آسودگی اینکه هنوز جایگاه قبلی، یعنی موثر و مفید بودن را دارد

از طرفی سالمند ها بسیار حساس و زودرنج میشوند که در رفتار با آنها باید این نکته را هم توجه کرد.

هدف از این مطلب مراجعه کننده امروزم بود

یک خانم مسن 65 ساله  خشو سخن و شوخ که هنوز پیری نتوانسته بود انرژی که از دوران جوانی داشت و قلب جوانش را از پا در بیاورد

 به سختی از پله های درمانگاه پایین آمد همراه عروسش بود  دستش عفونت کرده بود که برایش دارو نوشتم.از بیماری هایش گفت و خستگی از خوردن داروی قند و فشار و پوکی استخوان

عروس گفت کم حوصله است و زودرنج و توجهی به توصیه های درمانی دکترهایش نمیکند .

بلافصه گفت بگو دیوانه شده البته با لحنی دوستانه خطاب به عروسش

عروسش گفت کم حوصله است زود عصبی می شود

گفتم اینها علائم دوران سالمندی است و ناشی از تنها شدن و اظطراب های این دوره است .پیرزنه سر حال بود و شوخ  گفت دکتر همه بد شدن از دختر بگیر تا عروس از پسر تا داماد .همشون بد شدند اصلا کل جامعه بد شده

گفتم مادر زمونه عوض شده نسل امروز با نسل شما خیلی تفاوت دارند

گفت  نه همش زیر سر موبایله و اینترنته.و یه نگاه به کامپیوتر میزم کرد و  گفت:چتم میکنی؟

گفتم نه؟

حتما 24 ساعت فیس بوکی؟

من:24 ساعت نه

عروسش گفت دکتر براش فلوکستین نوشته ولی نمیخوره انتظار داره با خوردن یه کپسول سرحال بشه؟

پیرزنه گفت ببین دکتر این عروسه هم فکر میکنه من دیونه هستم.

من میگم دیگه هیچکس با آدم خوب نیست شما میگی نسل فرق کرده .مگه نسل ما نسل نبود الان جونا  با یه موبایل 24 ساعت زیره پتو هستند

من:


لعنت بر پنی سیلین

1-مریض میاد تو اتاق معاینه می کنم .فشارشو میگیرم قلب و ریه را گوش میدم گلوشو معاینه میکنم یه ربع توضیح میدم که این آنفلوآنزا می باشد نیاز به آنتی بیوتیک و مخصوصا پنی سیلین ندارید

مریض میگه :یعنی پنی سیلین ننوشتی؟

ولی بدن من عادت داره تا پنی سیلین نزنم خوب نمی شم.

2-مریض بعدی  میاد  تو اتاق یه سرماخوردگی ساده و باز تکرا می شه و باز مریض میگه من فقط با 1/200 (پنادر ) خوب می شم

-دوباره مریض بعدی واین بار به پنی سیلین هم راضی نیست آمپول تو رگی میخواد(سفتریاکسون) و باز من توضیح میدهم و مریض باز هم حرف خودش را

3- بیماری داشتمچند روز پیش  که  بعد از کلی توضیحات رضایت داد که واسه یه سرماخوردگی ساده نیاز نیست  4 تا سفتریاکسون و سرم بزند .

روز بعد واسه کاری کلینیک رفتم توی اتاق تزریقات دیدمش سفتریاکسون و سرم براش وصل کرده بودند

پی نوشت:

1- مصرف بی رویه آنتی بیوتیک خطرناک است به خدا جدی میگم

2-این پنی سیلین لعنتی هم جزوه اعتقادات ملت ما شده

3-دو شبه کلینیک شیفتم صبح ها زندان و عصر ها مرکز ترک ((عجب جونی دارن این پزشک ها )

روزانه ها

1

این مکالمه بار ها و بارها برای همکاران پزشک من رخ داده و خواهد داد:

-فشارش بگیر

-سرم براش بنویس

-یه آمپول هم بنویس

-فقط 6.3.3 بنویس

مرد جوانی با مادرش وارد اتاق می شوند و مادرش هنوز روی صندلی ننشسته که پسرش شروع میکند به دستور دارویی دادن و من فقط نگاهش میکنم و برای اینکه کمی از عصبانیتم هم فروکش کند در آخر می پرسم شما همیشه دکتر می روید اینجور دستور میدهید؟

راستی تحصیلات شما چیست؟

مرد یکم من من میکند .و من یک لبخند میزنم که زودتر از اتاقم خارج شود


2

مرد جوانی پسر نوجوانش را با سردرد به درمانگاه آورده .معاینه میکنم و شرح حال می گیرم .پدر میگویید هر چی دکتر بوده بردیم و نتیجه نگرفتیم ام آر ای هم گرفته و..من دفترچه را میبینم نسخه های که دکتر دارو تجویز کرده ولی اینها حتی دارو را از داروخانه نگرفته اند متعجبم میکند

میگم شما چرا دکتر که می برید داروهاشو استفاده نمیکنید و روند درمانشو ؟

پدر با حالت پیروزمندانه ای میگوید چون من اعتقادی به داروهای این دکتر ندارم این دکتر تغذیه و رشد است

.میگم:متخصص اطفال و نوجوانان و تغذیه و رشد .نه فقط تغذیه ورشد.شما یکم تو خوندن مهر پزشکا دقت کن.

درثانی شما به دکتری که اعتقاد نداری چرا اینهمه مراجعه کردی.

شما که دارو ها را استفاده نکردی  چطور انتظار داری خوب بشه؟

میگه :آخه اینا چندتا مسکن ساده هستند که خودم هم میدونم.

3-قبل تر ها خیلی بهم بر میخورد ولی دیدم فایده ندارد این فرهنگ غلط سالها زمان خواهد برد تا اصلاح شود

ولی یک توصیه به بیماران و همراهان محترم آنها

اگر دوست دارید بیمار شما بهتر معاینه شود  و روند درمان بهتری داشته شود .اینگونه رفتار نکنید .اینگونه برخورد ناخوداآگاه باعث میشود پزشک برای بیماری که مدام دستور میدهد و در کار پزشکی و روند درمان دخالت میکند اهمیت کمتری قائل شود چون این بیمار به شعور پزشک سهوا یا عمدا  توهین میکند.

پی نوشت:

1-مرکز ترک اعتیاد من مریض ندارد


تمام شد

2011 هم تمام شد با تمام خوبی ها بدی ها و اتفاقات شگفت انگیزش.

2011 سال نحسی برای دیکتاتورها بود.

2012 در راه است امید دارم سالی نیکو برای جهانیان باشد و همچنین همه شما دوستان مجازی

پی نوشت:

1- بهترین اتفاق سال 2011 برای شما چه بود؟

سالگرد زلزله بم

دوباره دی ماه و دوباره یادی از بم شهری که یک شبه ویران شد و هزاران انسانی که از میان ما رفتند  .یاد و خاطرشان گرامی باد .

من یک سال بعد از زلزله شهر بم بودم . و هر سال دی ماه که می رسد من هم خود را یک بمی می دانم

در اینجا قصه بم شهری که من دیدم را میتوانید بخوانید

پی نوشت:

1-و به یاد جانباختگان زلزله بم شمعی روشن میکنم و با آواز گل پونه های  مرحوم بسطامی لحظه ای سکوت میکنم

2-با سپاس از پیشنهادات شما در مورد پست قبل


پیشنهاد بدید

لپ تاب دوست داشتنی  من گرچه قدیمی  بود ظرفیتش زیاد نبود و هم چنین سرعتش و مثل بعضی ها نبود که کافی بود درشونو ببندی تا خودشون خاموش بشن یا خیلی ظریفن و جادار و مطمئن و عکس سیب دارند و...... ولی من عاشقش بودم از اون DELL های دوست داشتنی بود  که  امروز رسما به فنا رفت

حالا شما دوستان عزیز یه لپ تاب سگ جون که:

-اگه چها روز هم پشت سرهم روشن بمونه

-چای روش بریزه

- هزارها ویروس توش جولان بدن

- ویندوزش هر چند وقت یکبار عوض بشه

- یه دختر کوچولوی شیطون  هم بخواد باهاش بازی کنه 

-ظرفیتش بالا باشه

-سرعتش خوب باشه

بهم پیشنهاد بدید و در ضمن  قیمتش هم خوب باشه 

پی نوشت:

-شما معتاد باکلاس . پولدار و آروم و متشخص که واقعا قصد ترک مواد مخدر داشته باشه سراغ ندارید؟lمرکز ترک اعتیاد ماهان شدیدا محتاج یاری سبزتان است


مرکز MMT

سلام

این جریان مرکز ترک اعتیاد من هم قصه هزار و یک شب شده

سال 86 مجوز از بهزیستی گرفتم که به دلایلی که قبلا گفتم نذاشتند فعالیت کنم .تا اینکه امسال از دانشگاه مجوز گرفتم با کلی دوندگی و...

حالا اگه خدا بخواد اول دی ماه  شروع به کار میکنم دوستانی که دستی در کار دارند از ارشاد و راهنمایی من دریغ نکنند 


پی نوشت:

1-رفتم مغازه میگم پوشک دارید؟
میگه:واسه بچتون میخوای؟
میگم:پ ن پ واسه خودم می خوام ببینم فرقشون با کهنه بچه زمان ما چیه؟ آخه خیلی ذهنمو مشغول کرده

همراه اول

هیچ کس همراه نیست

تنهای اول


سردارهای فوتبال

استقلال باز هم پرسپولیس را برد

ولی من هم نگران پرسپولیسی هستم که به دست سردارانی افتاده که هیچ نسبتی با این تیم و فوتبال ندارند

و میروند تا یکی دیگر از دلخوشی های ما که همان دربی بود را هم از ما بگیرند


و امروز عاشورا بود

و روز به روز از شمار آزادگان کاسته میشود

و آن فریاد:

اگر دین ندارید آزاده باشید

در هیاهوی نذری و قمه وطبل و زنجیر و روضه ها و .....کمتر به گوش میرسد

شاهکار یک وکیل

دو نفر زندانی که متهم به تجاوز به عنف بودند در دادگاه به طرز بی سابقه ای به یک مجازات سبک محکوم شدند به ترتیب 5 و 15 سال زندان در این حین وکیل آشنایی پیدا شد و به آنها وعده داد که این حکم را هم برایشان به صفر میرساند و ارائه اعتراض به حکم و دادگاه تجدیدنظر تهران و نتیجه چی شد:

هر دو به اعدام محکوم شدند

هر چه تلاش کردند بی فایده بود و این دو اعدام شدند


پی نوشت:

قرار است مجددا به زندان برویم اما اینبار شرایط بسیار فرق میکند .نزدیک یک ماه بود که من دیگر زندان نیمرفتم و در این یک ماه هیچ پزشکی برای زندان پیدا نشد و حال بعد از صدها تلفن و...من قرار است  مجدا بعنوان پزشک زندان کار کنم .گرچه اعتراف میکنم که مشکلات مالی و نامهربانی های که در استخدام و رد شدن های پی درپی در گزینش و عدم اجازه کار مرکز MMT از سوی.....باعث شد مجدا این کار را قبول کنم ولی این بار شرایط مالی و ساعات کاری را من برای آنها تعیین کردم . و امیدوارم در یک سال آینده شرایط برای رفتن مهیا شود

2- اینم یه عکس  از دخترکم

روزانه ها

تو همه جای دنیا تعطیلات روزهای خوب و شادی بخش ملت میباشد و در اینجا از قدیم ها-جمعه ها روزهای دلگیری و طولانی های عذاب آور بوده و هست

و حالا تصور کن عصر جمعه هم شیفت باشی


این روزها بد جوری زنگ جنگ و حمله فضا را پر کرده و برای ما نسلی که یکی دوسال قبل از جنگ به دنیا آمدیم و تمام کودکی خود را در جنگ گذراندیم و تا چشم باز کردیم گریه بود و خبرهای بد.گریه بود اشک آشنا و غریبه و اشک های مادرانی که پسران خود را به جنگ و سربازی میفرستادند و هر روز منتظر که لباس هایش را برایش بیاورند و خبرش را .صدای آژیر و وضعیت قرمز.کلاس های تعطیل و صف .صف نفت و صف کوپن و اجناسی که نایاب بود و دو شبکه تلویزیون سیاه و سفید و اخبار جنگ و رزمندگان اسلام

من مخالف جنگم.

من از جنگ بیزارم

من دوست ندارم تمام آن روزها تکرار شود

آی کسانی که آن  بالاها هستید و بر طبل جنگ میکوبید

من از جنگ نفرت دارم

پی نوشت:

-کماکان زندان نمی روم

-طاها کلاس چهارم است و برای زنگ انشا معلمشون  گفته یک نامه به دوست فلسطینی خود بنویسید(موضوع برای یک بچه 10 ساله را توجه که میکنید) و طاها نامه نوشته و در آخر انشا نوشته بود البته اوضاع ما هم بهتر از شما  نیست.جمال جان و میگفت نمیدانم چرا معلم این  خط آخررا  که خوندم اخم کردند و بقیه بچه ها خندیدند

همه چیز از زندان

یکی از دوستام یه پیشنهاد داده که یه پست بزارم که بقیه بیان و در مورد زندان سوال بپرسن و من جواب بدم

پس تو این پست شما در مورد زندان و شرایط زندان و ...هر سوالی دارید در قالب پیام بگذارید من هم جواب میدم.

پی نوشت:

اگه ایمیلتون را هم لطف کنید خوبه که اگه نیاز بود جواب را براتون ایمیل کنم

وقتی عجله داری؟

شما هم با این واقعیت مواجهه شدید که وقتی عجله دارید تمام شرایط دست به دست هم میدن تا شما به موقع نرسید؟

من امروز ساعت 2 شیفت درمانگاه بودم چون جایی میهمان بودیم گفتم 12/30 دقیقه میرم ساعت 1/30 خونه هستم و بعد 2 می رم درمانگاه.اما چی شد؟

راه افتادم توی اتوبان بودم که دیدم به به کیفم و مهرم و..را جا گذاشتم .باید بر میگشتم اولین خروجی اتوبانو دور زدم و برگشتم .تصمیم گرفتم که از راه میان بر برم که زودتر برسم و کیفمو بردارم .1000متر نرفته بودم که دیدم به به ترافیک شده و تصادف رخ داده .از این خان گذشتیم و رسیدم و مدارکمو برداشتم و راه افتادم تو همین حین چراغ زیبای بنزین هم روشن شد حساب کردم اگه 60 کیلومتر دوام بیاره نیاز نیست که این پمپ بنزین برم و معطل شوم .پس پمپ بنزین را رد کردم و رفتم که اتفاق بعدی رخ داد .بله جاده در دست تعمیر و باید از یه جاده انحرافی میرفتم .نگران جاده نبودم نگران چراغ بنزین بودم و اینکه تو این حین بنزین هم تموم کنم .

تو این شرایط و با این وضع بنزین کسی که ساعت ها گوشه جاده بنزین تموم کرده میفهمه من چی میگم.به عبارت دیگر از زمانی که بنزین سهمیه بندی شد معرفت مردم هم به شدت کاهش پیدا کرد.

یه چشمم به عقربه بنزینه یه چشمم به ساعت و یکم حواسم به جاده و ماشین های که از روبرو می آیند و چراغ میزنن و علامت میدن که پلیس هم کمین کرده حالا باید یه چشمم هم به کیلومتر باشه .

ساعت 2 شده یه زنگ به کلینیک میزنم که اگه اتفاق خاصی نیفته من تا یه ربع دیگه کلینیک و خوشحال که 5 کیلومتر دیگه تا پمپ بنزین بیشتر ندارم و نگران از این که با این اوضاع همین الان ماشین خاموش بشه .خوشبختانه به پمپ بنزین میرسم بنزین میزنم .و این 5 کیلومتر را نگاه به عقربه کیلومتر نمیکنم که می بینم پلیس کنار جاده داره برام دست تکون میده .میگم لعنتی ها محل کارشونو بی هماهنگی عوض کردن .من مجبور میشم براشون دست تکون بدم .مثل اینکه خوششون اومد اخه پشت سرم هم باز دست تکون دادن .البته شما وقتی پلیس براتون دست تکون میده وایستید .

میرسم کلینیک 2/25 دقیقه هست .دقیقا امروز که عجله داشتم درست یک ساعت بیشتر معطل شدم

پی نوشت:

1-کماکان زندان نمیرویم

2-دخترکم کمی بزرگ شده  وقتی می خندد انگار تمام دنیا را به من داده اند

اینم از عاقبت کار کردن ما

از ماجراهای کار کردن در زندان که گفتم واستون .البته این زندانی که من کار میکنم .امسال از فروردین که طبق قرار داد جدید واسه زندان می رفتم .(خدایش بحث مادی و حقوق برام مهم نبود .مهم این بود که من جایی بودم و میتونستم به کسانی کمک کنم که شاید هیچ فریاد رسی نداشتند و یا ...)خوب این دو ماه قرار بود نرم دیگه .و هی هفته به هفته طول کشید که ما هنوز کسی را پیدا نکردیم بیاد اینجا و یکم صبر کنید (آخه با پرداختی اینها محاله تا صد سال دیگه هم کسی بیاد.4 ساعت در روز حساب میکنن از قراری ساعتی 6 هزار تومان و تازه اگه روزی بخوان پرداخت کنن کلی هم از سر و ته میزنن)تا اینکه چهارشنبه رفتم بانک و دیدم به به هر سه ماه پول دادن تازه 30 درصد چیزی هم که قرار بوده بدن ندادن و به این بهانه که ما مالیاتش کم کردیم و قرار بود ساعتی باشه و در مورد 20 ساعت آنکالی در روز و حداقل یک بار رفتن زندان و مریض اورژانسی دیدن  حرفی نزده بودیم و........

به هر حال یه بهانه بود برای نرفتن  من دیگه به  زندان و  از چهارشنبه دیگه نرفتم و دیگه هم قصدی برای رفتن ندارم

به مسئول حسابداری می گم نکنه شما هم قصد جبران 3 هزار میلیارد را از حقوق من دارید؟


پزشک زندان تجربه منحصر به فردی بود برایم .دیدن و شنیدن و حس کردن خیلی چیزها و .....و حقیقت های از جامعه و حوادث و اعمالی که در تصور هم نمی گنجد شاید روزی از آنها گفتم

پی نوشت:

1-مچ درد شدیدی گرفتم که به سختی قادر به نوشتن هستم .یک شکستگی قدیمی از دوران ی که ورزش می کردیم تازه دردش اذیت میکنه 

2- یه ساختمان واسه مطب MMT با صاحبش صحبت کردم که بعد تایید دانشگاه اجاره میکنم و موافقت کرد .امروز رفتم واسه قرارداد میگه یکی دیگه اومد من باهاش قرار داد بستم .




فرو پاشی اخلاقی یک جامعه؟

این روزها خبرها همه بیش از اینکه ماهیت اطلاع رسانی داشته باشند خود خبر از یک واقعیت تلخ میدهند و نشانه ای از یک غفلت بزرگ و یک اشتباه اساسی میدهند

1-حرکات بازیکنان پرسپولیس در پیش چشم هزاران تماشاگر و به دنبال آن هزاران بیننده

2- پدر سه فرزند دخترش را پیش چشم هم به قتل میرساند

3-تجاوزهای که خبرهایش آنقدر زیاد است که شنیدن آنها یک عادت شده

آیا جامعه ما به سمت انحطاط اخلاقی پیش میرود؟


برق علی و سوغات تهران؟

صبح ها دو ساعت زودتر بیدار می شم و این به خاطر دختر کوچولو می باشد که ساعت 6-8 باید با بابا کلنجار برود یا بابا با او کلنجار برود و رفتن و دیدن تعداد بی کثیری از زندانیانی که هر روز می روند و می آیند  برنامه بعدی می باشد.و این بازدارنده بودن زندان و تاثیر آن در کاهش جرایم را به صورت عملی نشانمان  می دهند.

اینهم نمونه ای از بیمارانی که من ویزیت میکنم:


1- یه زندانی آمده میگه 5 ساله زندانم اومدم واسه ترک اعتیاد بهم متادون بدید . می خوام اعتیاد مو  ترک کنم.

میگم:چنده روزه زندانی؟

میگه:5 ساله

میگم :چند روزه معتادی؟میگه:4 ساله تو زندان مواد مصرف میکنم و الان قصد ترک دارم

من:

2- از زندانی میپرسم اسم پدرت چیه؟

میگه:برق علی

3-یه زندانی میاد تو اتاق میگه دکتر من مثل این زندانی ها نیستم که هی بگم قرص و...چی میخوام .چی نمیخوام من یه خلافکارم و هر چی کرمته واسم قرص بنویس

4-به زندانی میگم واسه بیماری روحی روانی که میگی داشتی پیش چه دکتری میرفتی؟

میگه:اولا پیش نسخه پیچ داروخونه و یه مدت که دیگه گذشت خودم دیگه

5-زندانی میاد تو اتاقت میپرسم مریضی چی داری ؟

میگه:

معده -آبریزش-خواب-زانو

میگم:چی؟

میگه به اختصار گفتم که زیاد وقتتونو نگیرم.معدم ترش میکنه.آبریزش دارم-خوابم کمه-زانوهام درد میکنه

6-از زندانی میپرسم چی مصرف میکنی :میگه همه چی و قرص اکس

میگم قرص اکس از کجا می اوردی؟

میگه:یه دوست تهرانی داشتم از تهران سوغات می اورد برام

7- تو خیابون دارم میرم میبینم یه مرده داره با تلفن عمومی حرف میزنه و تا منو می بینه داد میزنه ((بابا به خدا راس میگم آزاد شدم اینم دکتر....همین بغلم واستاده گوشی بدم خودت باهاش حرف بزنی))حالا طرف یه بیچاره روانی بود که یه مرخصی درمان بهش داده بودیم ببرندش بیمارستان یه مدت بستریش کنن

پزشکان و فوتبالیست ها

تمام صفحات و سایت های ورزشی را که میبینی همه در مورد فوتبالیست های وطنی است که از اینکه پول و حقوق را نگرفتن و یکی دو ماه است که پولشونو نگرفتن و گاهی تمرین نمیرن و ماشینشو عوض کردن و بازیکن های پرسپولیس بعد از باخت دربی پاداش گرفتن.

-نه من با فوتبال حرفه ای و پول حرفه ای دادن و اینکه در آمد بازیکن و ستاره ها زیاد باشه مخالف نیستم

-ولی شما یه فوتبالیست متوسط این مملکت را ببین که نه ستاره هست و نه هر بازی گل میزنه و در حد تیم ملی است حداقل 300 میلیون میگیره برای یک فصل.9 ماه و 34 بازی

 که میشه ماهی 30 میلیون تومان .

حالا یه پزشک عمومی که اگه با تعرفه دولتی تو بیمارستان هر شب هم شیف باشه میشه ماهی 2 میلیون تومان و در کل 24 میلیون که البته کمتر چون هیچ کس تو ماه 10 شبانه روز بیشتر نمیتونه شیفت بده سالی 14 میلیون حداکثر در آمد یه پزشک تو سال .

-این بازیکن 30 درصد قرار دادش که میشه 90 میلیون را هم پیش گرفته و حالا یکم عقب جلو شده داره ناله میکنه 

پزشک عمومی کل در آمدش میشه14 میلیون تومان یعنی کمتر از یک ماه اون فوتبالیست تازه ممکنه 3 ماه و چهار ماه هم حقوق عقب بیفته البته اگه شانس بیاره و بیشتر  و بیشتر نشه


من میگم:

1-  کاش یه فوتبالیست یا رئیس باشگاه می شد مسئول نظام پزشکی 

2-یا این پزشکای ما کمی مثل فوتبالیست ها می شدن و کمتر از ماهی 20 میلیون کار نمیکردن و اگه یکم حقوقشون عقب جلو میشد سر کار نمیرفتن 

خالق سیب دوست داشتنی

استیو جابز خالق آن  سیب دوست داشتنی رفت و داستان سومین سیب خبر ساز و مشهور عالم به پایان رسید.و هزاران نفر در سراسر دنیا یادش را گرامی خواهند داشت

پی نوشت:

1-سیب اول سیبی بود که آدم را روانه خاک کرد و سیب دوم .سیبی بود که نیوتن را معروف کرد

2-در اینجا هم میتوانید تصاویری زیبا از بزرگداشت بنیان گذار اپل در سراسر دنیا ببینید