-
قصه های زندان ۳
یکشنبه 21 آذر 1389 10:38
جاعل بیسواد ورودی های زندان باید بیان بهداری و یه معاینه بشوند و بیماری -اعتیاد و....مشخص بشه و اینها توی یه دفتر ثبت میشود.ورودی ها را دارم معاینه میکنم و فرم پر میکنم . یکشون یه آدم ۲۵ ساله و بیسواد جرمشو میپرسم میگه جعل اسناد نگاش میکنم .آخه مگه بیسواد هم میتونه اسنادو جعل کنه. میپرسم ازش: بی سوادی دیگه میگه :آره...
-
قصه های از زندان ۲
جمعه 19 آذر 1389 15:43
این قسمت میخوام قصه دیگری از زندان براتون تعریف کنم قصه جواد جواد پیر مردی ۷۸ ساله که تو محله ای که زندگی میکرد همه به عنوان یه آدم خیلی ساده و بی آزار((عقب ماندگی ذهنی متوسط ))میشناختندش و کسی بود که پیر نمیشد هر روز صبح در کوچه و خیابان ها قدم میزد و هر کسی یه شوخی با او میکرد و پولی میداد و این ماجرای ۷۰ ساله بود...
-
قصه های از زندان ۱
چهارشنبه 17 آذر 1389 11:32
ماجراهای آدمهای که به دلایل مختلف به زندان می آیند جالب و شنیدنی گاهی دردآور و غمناک و مهم از جهت بررسی های کارشناسانه برای علت وقوع جرایم و راهکارهای برای مبارزه و پیشگیری از جرائم است که مورد آخر را من که ندیدم .یا نشنیدم که کارشناسان وطنی بنشیند و بررسی کنند و نتایجی به دست آید و به کار گیرند. من قصد دارم قصه های...
-
روزانه ها
یکشنبه 14 آذر 1389 23:09
۱-ساعت ۳ صبح یه آقاهه ۳۰ ساله آمده .ظاهرا که سالمه.میپرسم مشکلتون چیه؟ میگه:سالهاست من از یبوست رنج میبرم من: آخه مرد حسابی تو که سالها رنج میبری نمیشد صبح میومدی ۲-خانمه ۳ صبح اومده درمانگاه با یه بچه خواب آلود و تپل .میگه دکتر خواب بودم خواب دیدم بچه ام آنفلوآنزای خوکی گرفته.وحشت کردم آوردمش دکتر یه نگاهی بهش...
-
روزانه ها
جمعه 12 آذر 1389 23:05
مرده با زنش آمدند تو مطب زنه میشینه رو صندلی میپرسم مشکلتون چیه؟ مرده میگه:سرماخورده میگم:سرفه و آبریزش و.. هم داری؟ مرده میگه:داره براش آمپول هم بنویس این با آمپول فقط خوب میشه میگم منظورتون از این خانمتونه دیگه؟ همین اینی که حتی اجازه حرف زدن هم بهش نمیدی حتما صلاحشو بهتر میدونی.و به جای همسر یا شوهر یا شریک زندگی...
-
زنان عشایر
سهشنبه 9 آذر 1389 12:02
بیمارستانی که من کار میکنم تو تابستانها به دلیل کوچ عشایر به این منطقه مراجعان زیادی از عشایر دارد. عشایر و مخصوصا زنان عشایر در ایران از مظلوم ترین-سخت کوش ترین و اصیل ترین مردمان این سرزمین هستند.که هنوز هم مانند سابق در حفظ سنت ها و سبک زندگی خود کوشا هستند .گرچه کمک ها ی به اینها شده ولی اگر این سنت ها و این فرهنک...
-
دلتنگی ها
شنبه 6 آذر 1389 13:59
تو به من خندیدی و نمیدانستی من با چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم....... یک باغ سیب داریم ولی هیچکدام از این همه سیب طعم آن سیب باغچه همسایه را نمیدهد بی تو
-
خاطره یک خطی
یکشنبه 30 آبان 1389 14:05
امروز صبح درمانگاه بودم یه مرده اومد داخل و با صدای بلند گفت: ببخشید اینجا ((دندون کن))هم دارید؟
-
ره آورد دو روز شیفت
جمعه 28 آبان 1389 19:37
گفتم که سه شنبه و چهار شنبه شبفت بودم و اینم ما حصل دو تا شیفت روز تعطیل(روزهای تعطیل شیفت شلوغ تر میشه)) 1-یه آقا 24 ساله را کل خانواده و فامیل آوردند که تو عروسی بودیم و زیاد مشروب خورده.دارو براش نوشنیم و ...که یکی از همراها میاد پیشم و بلند بلند جوری که همه پرسنل بشنوند میگه:دکتر من خیلی مخالفم با خوردن مشروب و......
-
سلامی دوباره
سهشنبه 25 آبان 1389 11:30
سه شنبه و چها شنبه شیفتم گفتند برای عید چه قربان داری؟ و من نگاهم را پیش پاهایت قربانی کردم شاید آن کلامی را که سالهاست منتظرم بشنوم سالهاست که هروز برایم عید قربان است
-
قصه بم ۵
جمعه 21 آبان 1389 16:31
سلامی دوباره عید نوروز ۱۳۸۴ من هفته اول باید بم میبودم و شیفت بودم.عید عجیبی بود .روز عید به ارگ بم رفتیم و بهشت زهرای بم . هفته اول و گذروندیم و روز ۷ فروردین به کرمان رفتم که از اونجا به اصفهان برم.و از شانس من هم اتوبوس نبود یا همه رزرو و پر بودند تا ۱۱ شب صبر کردیم و آخرش هم تو بوفه نشستیم و تا اصفهان...
-
قصه بم ۴
چهارشنبه 12 آبان 1389 14:24
سلامی دوباره دی ماه ۱۳۸۴ بود که من رسمان کار خود را به عنوان پزشک در شهر بم و درمانگاه بروات شروع کرده بودم .درمانگاه بروات در یک ساختمان نیمه مخروبه بود که در زلزله بیشتر دچار ترک های زیاد شده بود و تخریب نشده بود و از این ساختمان به عنوان درمانگاه استفاده شد که تا آن موقع ادامه داشت.از نظر امکانات در حد صفر بود چند...
-
قصه بم 3
چهارشنبه 5 آبان 1389 14:26
سلام دوباره سالگرد زلزله شهر بم تعطیل بود و همه تو بهشت زهرای بم بودند و یه چیز جالب هم شعار نویسی روی ماشین ها بود که هر کسی یه چیزی نوشته بود از یاد بچه ها -پدر مادر-و....و توی شهر خیلی به چشم می آمد.همه که در جریان هستید ما ایرانی ها منتظریم تا یه حادثه رخ بده و همه می شینیم و یه علت می سازسم و این به این دلیله که...
-
قصه بم۲
دوشنبه 3 آبان 1389 12:01
سالگرد زلزله بم بود همه شهر یه جوری بودند .آخه خانواده ای نبود که چند تا ازش تو زلزله نمرده باشه.خیلی خانواده ها از هم پاشیده شده بودند.یکی از دوستام بردسیر پزشک بود(۳۵۰ کلیلومتری بم)پا شد آمد بم که هم پیش ما باشه و از شوک خارج شیم و هم چون قبلا بم بوده سالگرد زلزله بم باشه .تو اون روز ما به مراسم سالگرد ایرج بسطامی...
-
قصه بم ۱
یکشنبه 2 آبان 1389 11:50
سلام بر همه آبان ۱۳۸۳ بود که من دوران آموزشی خدمتو رفتیم ((هتل منتظری کرمانشاه))دورانی بود چندتا گروهبان و استوار شده بودند مسئول گردان پزشکا و حسابی حال میکردند که هرچی دلشون میخواست بار پزشکای مملکت میکردند.شستن دستشویی و توالت-تمیز کردن محوطه پادگان-کشیک شب-مرتب بودن کمد-تخت -پوتین ها و...و کلاس های فراوان فرهنگی و...
-
قصه بم ۰
جمعه 30 مهر 1389 15:55
سلام بر همه ببخشید زیاد خبری از من نیست و پیامهاتون بی جواب میمونه ۱-یه مرده زنشو با دل درد آورده اورژانس میگه یه آزمایش براش بنویس .دیگه عادت کردیم به دستورات دیگه.جالب اینجاست که ۹۰ درصدشون سوادشون در حد خواندن و نوشتن ولی به راحتی به خودشون اجازه میدن به دکتر مملکت دستور بدن که برا بیمارشون چیکار کنه .همه یه پا...
-
راه آورد شیفت
دوشنبه 29 شهریور 1389 12:25
۱-ببخشید دیر شد ۲-از مریضه شرح حال میگیرم .میپرسم مشکل قلبی داری؟ میگه :اره دکمه قلبم افتاده ۳-بیماره آمده با دل درد .میگم چیزی خوردی میگه:گلاب به روتون اسهال داشتم و روده هام عفونت کرده بودند چند قاشق بتادین خوردم ضد عفونیشون کنه ۴-از معتاده میپرسم چی مصرف میکنی؟میگه تزریق ۵- یه مرده آومده میگم مشکلتون چیه ؟میگه یه...
-
دلتنگی ها
یکشنبه 21 شهریور 1389 13:31
وقتی حرفی براس گفتن نمی ماند
-
خمار مستی
یکشنبه 24 مرداد 1389 14:14
همه عمر بر ندارم سر ازاین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و ایند و تو هم چنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ،و لیکن تو چو روی باز کردی ،در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست...
-
داریم تعطیل میکنیم
جمعه 22 مرداد 1389 17:52
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی قصد دارم ماهی یک بار بیام امسال برای آخرین بار میخوام امتحان رزیدنتی بدم.دو سال واقعان حقم بود قبول شم ولی نشد امسال که همه یک شبه فیلسوف شدن و من فهمیدم که ۱ با ۱ برار نیست مهم این است که چه کسی صاحب یک باشد. علارغم روحیه ای داغون شروع میکنم.دعا کنید همه عمر بر ندارم سر از این خمار...
-
تصور کن
چهارشنبه 20 مرداد 1389 14:32
سه شنبه و چهار شنبه شیفت بودم البته من چون صبح ها جای کار میکنم اینها شیفت عصر و شب هستند یعنی از ۲ بعد از ظهر تا ۸ صبح فردا.روز سه شنبه کشیک خوبی بود زیاد مریض نداشتیم و مریض بدحال هم نداشتیم و اما روز سه شنبه: ۱-ساعت ۳ بعداز ظهر است چند تا ماشین و آمبولانس با هم میرسند و از تو هر ماشین چندتا ادم میارن بیرون همه...
-
سلام
شنبه 16 مرداد 1389 13:55
از اون روز که بنزین سهمیه بندی شده من فکر میکنم معرفت مردم هم کم شده جدیدا جای ماشینتون بنزین تمام کرده؟
-
سلام
چهارشنبه 13 مرداد 1389 12:53
بعد از دو روز کشیک شلوغ و خسته کننده کا تازه امروز هم باید هم صبح سر کار باشم و هم عصر برم مرکز ترک اعتیاد. ۱-ساعت ۲ شب ۱۱۵ یک پیرمرده ۶۹ ساله را آورده اورژانس که درد قلبی داره .معاینه میکنم و شرح حال که چی شده و کجات درد میکنه ؟دست گذاشته رو نافش میگه قلبم درد میکنه و ضربانش زیاده ۲-آقاهه آمده میگه هر وقت خوابم...
-
سلام
یکشنبه 10 مرداد 1389 12:33
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
-
سرکار میرویم
پنجشنبه 7 مرداد 1389 12:26
روز سوم شیفت بودم و چهارم صبح و عصر سرکار پنجم شیفت بودم این تا اینجای کار روز 6 یکی از دوستام شیفت بود روز قبلش زنگ زد تا ظهر بمون جای من .و من ساعت 12 اونجا هستم ساعت 12 شد خبری نشد ساعت 2 شد خبری نشد ساعت 4 ساعت 6 ساعت 8 شب نه خبری نشد .موبایلشو هم جواب نمیداد خانمش زنگ زده :شرمنده .دکتر آنقدر اعصابش خرد شده که...
-
خاطرات پراکنده
پنجشنبه 31 تیر 1389 16:32
1-یه پیرمرد تصادفی داشتیم اسمش ((شنبه گندعلی)) بود بعلت تصادف گیج بود داشتم وضعیت هوشیاریشو بررسی میکردم چند بار صداش زدم ((شنبه))پرستارمون میگه دکتر امروز دوشنبه است چرا هی میگی شنبه.شنبه 2-یه آقاهه مادرشو آورده تو اتاق پزشک میگه دکتر معاینش کن اگه چیزیش بود بریم ویزیت بگیریم 3-یه آقاهه دخترشو آورده به خاطر اسهال و...
-
پیشنهاد یه سفر برای کسانی که گرما کلافشون کرده
شنبه 26 تیر 1389 14:00
این روزها گرما بیداد میکنه .مردم هم مدام پیشبینی وضع آب و هوا را روزی چند بار میبینن و میشنونن و یه چیز جالب اینکه شهرکرد خنک ترین نقطه ایرانه.برای کسانی که نرفتن و میخوانن برن و یه هوای خنک را تجربه کنند من میگم از تجربیات سفر به این شهر و استان. راههای رفتن به شهرکرد: ۱-هوایی:فقط از تهران و مشهد و کویت...
-
مکدرات ذهن
پنجشنبه 24 تیر 1389 14:06
مارادونای بزرگ بعد از حذف آرژانتین خانه نشین شده و افسرده اسپانیائی ها جام را به خانه بردند و هلندی ها با عنوان دومی به خانه برگشتند و آلمانها به خاطر سومی از مردمانشان عذر خواهی کردند فورلان خوش سیما بهترین بازیکن جام شد و سهم ما از این جام گزارش های بی مزه خیابانی و دوستان و تحلیل های آبکی و افتخار به این که کمک...
-
جام جهانی به آخر میرسد
شنبه 19 تیر 1389 16:02
نه آرژانتین و نه برزیل و نه آلمان.انگار ((پل))هشت پای پیشگویی آلمانی از تمام کارشناسان .کارشناسانه تر به این جام نظر داشت .پل قهرمانی اسپانیا را پیشگویی کرده که الان تمام طرفداران آرژانتین و برزیل هم طرفدار اسپانیا هستند که با ۷ بازیکن از بارسلونای محبوب فوتبالی ناب ارائه میدهد و ما هم طرفدار اسپانیا میمانیم. تو این...
-
لعنت به تو دونگا
شنبه 12 تیر 1389 13:51
فاجعه بود یا اتفاق برزیل دوست دا شتنی حذف شد بزریل همان روز حذف شد که دونگا جهان را از دیدن تکنیک ناب رونالدینهوی آماده محروم کرد و کاکای نا آماده را به جام آورد و آدریانو و پاتو را برزیل جا گذاشت تا برای بازی های بزرگ بازیکن بزرگ نداشته باشد. ا روگوئه و وقتی شانس در خانه آدم را محکم میزند شاید یک نفر هم فکر نمکرد این...